زمینه را برای دشمنان اسلام و مسلمین خالی گذاشته و در نتیجه آنان به کشورهای اسلامی هجوم آورده و خونهایشان را ریخته و حرث و نسل را به نابودی کشانده و از گسترش و اعلای کلمه اسلام و نشر کتب و نوشته های آنان جلوگیری به عمل آوردند - چنانچه صهیونیستها در فلسطین و لبنان و روسها در افغانستان این گونه کردند - آیا انصافا میتوان چنین فقیهی را دژ اسلام، دژی همانند دیوارهای محکم شهر برای شهر نامید؟!
پس سعی در اقامه حکومت حق بلااشکال و واجب است، و همه مسلمانان مکلف به وظیفه هستند، و رهبر این دولت و متصدی اقامه این حکومت، فقیه واجد شرایط است. و همان گونه که "سپاهیان به اذن خداوند دژ مردم هستند... و رعیت جز با حراست آنان قوام نمی یابند"الجنود باذن الله حصون الرعیة ... و لیس تقوم الرعیة الابهم. (نهج البلاغه، فیض 1003/، لح 432/، نامه 53). چنانچه در نهج البلاغه آمده، فقها نیز جایگاهشان در حفظ اسلام و مسلمانان همین گونه است. امیرالمؤمنین (ع) چنانچه در نهج البلاغه آمده میفرماید: "اگر افراد حاضر حضور نیافته و حجت به وجود یاور اقامه نشده بود، و خداوند از علما پیمان نگرفته بود که بر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی مظلوم تن ندهند، ریسمان شتر خلافت را بر کوهانش میافکندم."لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لایقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها. (نهج البلاغه، فیض 52/، لح 50/، خطبه 3). که از این جملات استفاده میشود وظیفه علما درقبال تعدی ستمگران و محرومیت ستمدیدگان بسیار خطیر است و مهمل گذاردن این سنخ از مسائل اجتماعی به هیچ وجه بر آنان روا نیست.
این نهایت چیزی است که در تقریب استدلال به این حدیث شریف برای نصب فقها به عنوان والی میتوان گفت، اما ممکن است کسی بگوید:
بلی ولایت بر مسلمانان، حق فقهاست و برای اقامه دولت و حفظ اسلام هم اینان متعین میباشند؛ ولکن این الزاما بدین معنی نیست که به وسیله نصب از جانب ائمه (ع) باشد، بلکه شاید مراد این باشد که بر آنان واجب است قوایشان را آماده نموده و خود را برای قبول وظیفه امامت و رهبری بر مسلمانان کاندیدا کنند و بر مسلمانان نیز واجب است به پاخاسته و باهمکاری خویش آنان را برای انجام این مسؤولیت انتخاب کنند؛ همان گونه که بر اهل یک شهر و مسؤولین آن لازم است برای حفاظت شهر از هجوم دشمنان دیوار [کمربند امنیتی ] ایجاد کنند؛ پس شخص