میگردد؛ برخلاف آنجا که میگوید: "زید عالم" که این عبارت به این معنی حمل نمی شود که زید به همه علوم آگاه است؛ و "خلفا" در حدیث شریف به منزله محمول است و به اطلاق آن اخذ نمی گردد، و قدر متیقن از آن همان خلافت در تعلیم و ارشاد است، چنانچه ذیل حدیث نیز بر همین معنی دلالت دارد؛
در پاسخ باید گفت: این نقطه نظر در شمار اعتراضات وارده بر مقبوله عمربن حنظله مطرح شد، و در آنجا گفتیم که ما فرقی بین موضوع و محمول در این جهت نمی یابیم؛ زیرا مولا اگر در مقام بیان (اطلاق) نباشد، به طور کلی اطلاق منعقد نمی گردد؛ و اگر در مقام بیان باشد، اگر "قدر متیقن" وجود نداشته باشد، برای پرهیز از حمل کلام وی بر اجمال گویی و بیهوده گویی، حکم به اطلاق میکنیم؛ و اگر "قدر متیقن" وجود داشته باشد، در صورتی که وجود آن به اطلاق ضربه بزند در هر دو مقام [موضوع ومحمول ] ضربه میزند، و اگر ضربه نزند در هیچ یک ضربه نمی زند، پس فرق گذاشتن بین موضوع و محمول بدون جهت است.
و ما پیش از این گفتیم: "حق این است که اگر در کلام مولا قرینه لفظیه متصله و یا دلیل مستقل (لبیه) روشنی که همانند لفظیه متصله باشد وجود داشته باشد، به انعقاد اطلاق لطمه وارد میآید؛ اما صرف وجود "قدر متیقن" به انعقاد اطلاق لطمه وارد نمی آورد" و این نکته ای است شایان توجه.
اگر گفته شود: مقتضای اطلاق خلافت در این مورد این است که همه آنچه برای پیامبراکرم (ص) از ولایت و اولویت نسبت به اموال و نفوس وجود دارد، برای فقیه هم وجود داشته باشد، و به عبارت دیگر جانشینی فقیه از پیامبراکرم (ص) نظیر جانشینی امیرالمؤمنین (ع) از آن حضرت باشد، و آیا ما میتوانیم ملتزم به چنین خلافتی گردیم ؟
در پاسخ باید گفت: نبوت و رسالت آن حضرت از مختصات آن حضرت است که در آن دو، هیچ کس را با وی مشارکتی نیست، بلکه کلام در ولایت اعتباری و قراردادی است که به وسیله آن شخص متکفل امور مسلمانان میگردد، اموری نظیر سیاستگزاری امور مردم و شهرهای اسلامی، تنفیذ مقررات و حدود اسلام، تعیین امرا و قضات، جمع آوری مالیات و سایر وظایفی که به والی مربوط میگردد.
و چنانچه در بخش دوم کتاب گذشت، برای ولایت اعتباری شرافت و امتیاز