صفحه ۲۵۴

نموده و بین خود و خدا بر حجت بودن آن اعتقاد داشته ام بیاورم. و همه آنچه که در این کتاب آمده از کتابهای مشهور مرجع و مورد اعتماد استخراج شده است."الفقیه ‏2/1.

سخن در دلالت حدیث:

آنچه تاکنون گفته شد مربوط به سند حدیث بود، اما در مورد دلالت آن باید گفت: مهمترین شؤون پیامبراکرم (ص) سه چیز بود: 1- تبلیغ آیات و احکام خدا و ارشاد مردم 2- حل و فصل اختلافات و قضاوت بین جامعه 3- ولایت و حکومت و تدبیر امور مردم. و مقتضای اطلاق جانشینی و خلیفه آن حضرت بودن، یعنی عهده دارشدن همه این وظایف. البته اگر نگوییم که "قدر متیقن" از خلافت همان حکومت و ولایت است؛ چرا که در صدر اسلام متعارف از خلافت همان رهبری امت و تدبیر امور جامعه بوده است، و "خلفاء" نیز جمع "خلیفه" است، و آیا احتمال این معنی می‎رود که مفاد لفظ جمع از نظر سنخیت مغایر مفاد مفرد آن باشد؟

از سوی دیگر توهم اینکه منظور از "خلفاء" فقط ائمه دوازده گانه - علیهم السلام - باشد، در نهایت سستی است؛ زیرا اطلاق روات حدیث به آنان غیر متعارف است؛ چرا که آنان عترت و آل پیامبراکرم (ص) و گنجینه علم آن حضرت می‎باشند [نه راوی حدیث ].

و اینکه فرمود: "حدیث و سنت مرا روایت می‎کنند" مراد کسانی نیستند که همانند ضبط صوت، الفاظ روایات و احادیث را حفظ دارند، بلکه کسانی هستند که در فرمایشات و سنت پیامبراکرم (ص) متفقه می‎باشند. و گواه بر همین برداشت است گفتار آن حضرت طبق برخی از نقلهای روایت که می‎فرماید: "آنها (حدیث و سنت) را پس از من به مردم تعلیم می‎دهند" زیرا تعلیم شأن کسی است که روایت را فهمیده وعمق آن را درک کرده باشد.

بلکه چه بسا روایت در حقیقت نمی داند آنچه روایت می‎کند کلام پیامبراکرم (ص) و یا سنت آن حضرت است یا نه ! و اصلا تشخیص سنت صادقه از اخبار ساختگی و تحریف شده و شناخت صحیح و حق در بین اخبار متعارض، بی تردید از شؤون اهل درایه و فقه و اهل تحقیق و معرفت است؛ چنانچه این معنی بر علمای رجال و درایة الحدیث پوشیده نیست.

علاوه بر همه اینها به مناسبت حکم و موضوع برای ما آشکار می‎گردد که صرف راوی بودن در اینجا مورد نظر نبوده؛ زیرا تناسبی ندارد که مقام و منصب خلافت

ناوبری کتاب