صفحه ۲۴۴

معنی قول و حکم به چیزی است (یعنی گفتند و حکم کردند که ملائکه این گونه اند) چنانچه می‎گویی: "زید را داناترین مردم قرار دادم" یعنی او را به چنین صفتی (صفت داناترین بودن) وصف کرده و حکم کردم که اعلم است."لسان العرب ‏111/11.

به هر حال از روایتهای مستفیضه استفاده می‎گردد که قضاوت جایز و نافذ نمی باشد مگر از پیامبر یا وصی پیامبر، در خبر اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده که به شریح (قاضی) فرمود: "تو در جایگاهی نشسته ای که در آن جز پیامبر یا وصی پیامبر یا شخص شقی نمی نشیند."یا شریح قد جلست مجلسا لا یجلسه (ماجلسه خ.ل) الانبی او وصی نبی او شقی.(وسائل ‏7/18، ابواب صفات القاضی، باب 3، حدیث 2). و در خبر سلیمان بن خالد از آن حضرت (ع) روایت شده بود که فرمود: "از حکومت بپرهیزید؛ زیرا حکومت مخصوص امامی است که به قضاوت آگاه و در بین مسلمانان به عدالت رفتار کند، مانند پیامبر یا وصی پیامبر."اتقوا الحکومة، فان الحکومة انما هی للامام العالم بالقضاء، العادل فی المسلمین لبنی (کنبی خ.ل) او وصی نبی (وسائل ‏7/18، ابواب صفات القاضی، باب 3، حدیث 3).

بر این اساس کسی می‎تواند بگوید: امام صادق (ع) درصدد نصب فقیه به عنوان قاضی بوده تا قضاوتش صحیح و نافذ شود. و در واقع فقیه، وصی وصی پیامبراکرم (ص) گردد؛ و امام (ع) به شیعیان سفارش فرموده که درمقابل قضات جور، او را اختیار کرده و به حکمیتش رضایت دهند، و پیش از این گذشت که چون چنین قاضی ای دارای سلطه نیست و ضمانت اجرایی و پشتوانه ای غیر از ایمان و رضایت طرفین ندارد، شاید رضایت و انتخاب مردم برای وی ضرورت داشته باشد و به همین جهت در روایت از وی به "حکم" تعبیر شده، پس مفاد کلام امام (ع) این می‎شود که رجوع به قضات جور بر شما حرام است و واجب است کسی که شرایط مذکور را دارا باشد به حکمیت برگزینید، و واجب است به قضاوت او رضایت دهید؛ چرا که من او را قاضی یا والی شما قرار دادم، پس قضاوت او بدین جهت مشروع و نافذ است. خلاصه کلام اینکه جمله "من او را قاضی قرار دادم" ظهور در تحقق نصب دارد، چنانچه ظاهر مشهوره ابی خدیجه نیز این گونه است؛ و اینکه کلمه "جعل" در روایت را به معنی "قول" بگیریم جدا خلاف ظاهر است.

آنچه ما در فصل پیش در مورد نصب فقها به صورت عموم به عنوان والی در مرحله ثبوت خدشه وارد کردیم، در مورد نصب فقیه به عنوان قاضی جریان

ناوبری کتاب