در این صورت "حاکمیت" موضوع "جعل" قرار گرفته است. مگر اینکه گفته شود: در اینجا بین موضوع مصطلح در علم اصول و موضوع مصطلح در علم نحو خلط شده است، و "حاکمیت" به حسب مفاد بر "فقیه" حمل شده اگرچه در قضیه موضوع قرار داده شده است (و در اینجا ملاک موضوع بودن چیزی در علم اصول است).
خلاصه آنچه گفته شد اینکه: حکم به اطلاق با تحقق مقدمات آن، موضوع و غیر موضوع در آن فرقی نمی کند؛ و اینکه در مقبوله، قضاوت قدر متیقن از لفظ "حاکم" است، موجب حمل آن بر خصوص قضاوت نمی گردد؛ و اینکه مورد حدیث خصوص منازعه است نیزموجب اختصاص نمی شود؛ زیرا پس از آنکه پاسخ به صورت عام آمده، مورد نمی تواند مخصص باشد؛ پس اشکال ششم از اساس باطل و بی اساس است.مطلبی را درارتباط با علم اصول میخواستم عرض کنم و آن اینکه طلاب باید به حد مورد نیاز از علم اصول اکتفا کنند. بسیاری از اصول بافی ها انسان را از مطلب دور میکند. یک کسی میگفت: اینها که اطلاعات فلسفی دارند به درک فقهی آنها لطمه میزند! من به او گفتم این اصول بافی ها بیشتر لطمه میزند، برای اینکه مسائل فلسفی از فقه جداست، ولی برخی از این اصول بافی ها فهم عرفی را هم از انسان میگیرد، البته بعضی از مسائل اصولی هست که اگر انسان بر آنها مسلط باشد خوب است، اما با این وقت کم و مشکلاتی که الآن دنیای اسلام به آن مبتلاست، تا چه اندازه میتوان برای فراگیری اصول وقت گذاشت ؟ آیا میتوان نسبت به علم الحدیث، تاریخ اسلام، اصول عقائد بشیوه قابل استفاده برای عموم، اقتصاد اسلامی، قرآن ونهج البلاغة و... بی تفاوت و بی توجه بود و مرتب برویم "استصحاب کلی قسم ثالث" را که قطعا در فقه مورد ابتلا واقع نمی شود بخوانیم ؟! خلاصه باید برای اصول تا حدی که ضرورت دارد وقت گذاشت. (از افاضات معظم له در درس).
7- لفظ "حکم" در مقبوله ظهور در قاضی تحکیم - یعنی کسی که از سوی دو طرف دعوا، برای حکمیت مشخص میشود - دارد، پس به خاطر تناسب دو جمله باید گفت: مراد به حاکم نیز همین گونه است [حاکم مورد توافق مردم ] و در مقبوله هیچ گونه نصبی چه برای والی و چه برای قاضی صورت نگرفته، و لفظ "جعل" نیز در روایت به معنی انشاء و ایجاد نیست بلکه به معنی "قول" و یا "تعریف" است.
پس خلاصه کلام امام (ع) این میشود که: "من به شما میگویم و شما را راهنمایی میکنم که فردی با چنین خصوصیات صلاحیت آن را دارد که وی را انتخاب نموده و در بین خود به حکمیت وی رضایت دهید."
کتاب لسان العرب درباره معانی جعل (قرار دادن) مینویسد: