مخفی نماند از اینکه فرموده "فقیه ترین آن دو" ضرورت اهل فقاهت در رهبری نیز استفاده میگردد.
مناقشاتی پیرامون کلام استاد
ولکن با همه مسائلی که گفته شد ممکن است در استدلال به مقبوله بر نصب فقیه به عنوان والی، از جهات مختلف مناقشه و اشکال وارد نمود [که نمونه هایی از آن را یادآور میشویم ]:
1- ما در فصل گذشته نصب عام فقها در عصر غیبت را به شکلهای پنجگانه آن در مرحله ثبوت مورد اشکال و خدشه قرار دادیم؛ و هنگامی که چنین نصبی ثبوتا امکان پذیر نباشد، دیگر نوبت به مقام اثبات نمی رسد. و اگر فرضا، ظاهر روایتی هم دلالت بر نصب داشته باشد، واجب است آن را تأویل کرد.
بدین گونه که حمل بر "بیان صلاحیت" شود نه "فعلیت"، و فعلیت با رضایت و انتخاب مردم محقق گردد؛ و به همین جهت در روایت فرمود: "به حاکمیت او رضایت دهید" که بی تردید امر به چنین انتخاب و رضایتی برای جلوگیری از انتخاب شخص جائر یا انتخاب فرد غیر واجد شرایط بوده است، و این نکته ای است در خور تأمل.
2- طبق اعتقاد ما ولایت برای شخص امام صادق (ع) و بعد از آن حضرت برای سایر ائمه از فرزندان وی به وسیله نصب ثابت و مسلم است، پس چه معنی دارد که با وجود و ظهور شخص آن حضرت، باز فقها را بالفعل برای ولایت منصوب فرماید؟ و اگر قائل شویم که [به خاطر حاکمیت خلفای جور] آن حضرت بالفعل برجامعه سلطه نداشت، عین همین مطلب درباره فقیه منصوب از جانب وی نیز گفته میشود. علاوه بر اینکه پرسش کننده [در روایت مقبوله ] از مرجع محاکمات در عصر امام صادق (ع) پرسش میکند، پس دیگر مجالی برای این باقی نمی ماند که گفته شود: از جانب آن حضرت نصب برای عصر غیبت صورت گرفته است.
چرا که پرسش در این صورت بدون پاسخ میماند و صورت مسأله از قبیل استثنای مورد [استثنای سؤال از جواب ] میگردد [که پرسش کننده از چیزی پرسش کند و پاسخ دهنده موضوع دیگری را پاسخ دهد] و این قبیح است.
آری، این عاقلانه است که امام (ع) برای مخاصمات و نزاعهایی که در آن عصر بین شیعیان واقع میشده، پس از منع از مراجعه به قضات جور، قاضی منصوب فرموده باشد و مورد پرسش نیز مسأله تخاصم است، چنانچه مورد نزول آیه ای که