"حاء و کاف و میم، یک اصل و ریشه میباشد و معنی آن منع (بازداشتن) است و نخستین واژه آن "حکم" به معنی بازداشتن از ظلم است و گفته میشود"حکمة الدابة" بدان جهت که حیوان را از حرکت باز میدارد... و "حکمت" نیز بر همین قیاس است چون که انسان را از جهل باز میدارد... "و حکم فلان فی کذا" یعنی آن موضوع را در چهارچوبه فرمان خود قرار داد."مقاییس اللغة 91/2.
در نهایه آمده است:
"از جمله نامهای خداوند حکم و حکیم است، و این دو به معنی حاکم و قاضی است. و حکیم بر وزن فعیل به معنی فاعل و به این معنی است: اوست که همه اشیاء را شکل داده و استحکام میبخشد... و "حکم" به معنی علم و فقه و قضاوت به عدل است و مصدر حکم یحکم است... گفته میشود:"احکمت فلانا" یعنی او را باز داشتم؛ و به همین جهت حاکم میگویند که ستم را از مردم باز میدارد."نهایه ابن اثیر 418/1.
- و در لسان العرب آمده است:
"حاکم کسی است که اعمال حکم میکند، و جمع آن حکام است."لسان العرب 142/12. با تتبع و بررسی کتاب و سنت آشکار میگردد که حکم و حکومت و حاکم و حکام بیشترین موارد استعمال آن در قضاوت و قاضی است، و در برخی موارد به معنی ولایت عامه و والی نیز به کار برده شده است.
شاید بتوان موارد ذیل را به عنوان نمونه هایی از موارد اول [استعمال در قضاوت و قاضی ] برشمرد.
قال الله تعالی:
"و تدلوا بها الی الحکام لتأکلوا فریقا من اموال الناس بالاثم."بقره (2)188/.
از ابن فضال به نقل از دستخط امام رضا(ع) در تفسیر این آیه نقل شده که
"مراد از حکام قضات هستند."وسائل 5/18 ابواب صفات قاضی، باب 1، حدیث 9.
و نیز قوله تعالی: "و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل" و بلکه قوله تعالی: