مختلف آن و شرایط حاکم اسلامی و سایر مباحث در این زمینه در نظر آنان مباحث لغو و بیهوده و بی فایده بوده، و به همین جهت بجز برخی از فقهای ما آن هم به صورت جنبی و نسبت به تصرفات در امور جزئی و محدود، بدان نپرداخته اند. از باب نمونه ملاحظه میفرمایید که شیخ اعظم انصاری -قدس سره - در کتاب مکاسب خویش به هنگام طرح مسأله تصرف درمال طفل، بحث مختصری نیز در ولایت فقیه دارند، پس گویا ولایت فقیه در نظر ایشان نظیر ولایت پدر و پدربزرگ نسبت به فرزند در دایره بسته و کوچکی محدود بوده، و هرگز به ذهن آنان خطور نمی کرده که فقیه عادل نیز بتواند در مقابل دولتهای جائر مقتدر در کشورهای اسلامی حکومت و دولت تشکیل بدهد.
یأس فقهای ما از بازگشت حکومت به آنان و شدت تقیه در شیعیان تا جایی رسیده بود که ملاحظه میکنیم سید بن طاووس - قدس سره - هنگامی که میبیند حکومت مغول به او و به علمای شیعه روی آورده اند و دست آنان را برای ارشاد مردم و اجرای برخی از احکام بازگذاشته اند، این وضعیت را عنایتی از جانب خداوند متعال ویک نوع قدرتی برای خود که امام صادق (ع) از آن خبر داده و مقدمه ظهور ولی امر(عج) و قیام آن حضرت است یاد میکند.
ایشان در کتاب الاقبال در اعمال ماه ربیع الاول میفرماید:
"ابی بصیر از امام صادق (ع) روایت نموده که گفت: آن حضرت فرمود: خداوند تبارک و تعالی برتر و گرامیتر و بزرگتر از آن است که زمین را بدون امام عادل رها بگذارد؛ گفت: به آن حضرت عرض کردم: فدایت گردم، مرا به آنچه به آن آرامش مییابم آگاه کن؛ فرمود: ای ابا محمد، هرگز امت محمد، تا هنگامی که یک فرزند از بنی فلان حکومت داشته باشند، فرج نمی یابند تا آنکه حکومت آنان منقرض گردد؛ آنگاه خداوند از میان امت محمد فردی از ما اهل بیت را میفرستد که [مردم را] به تقوا راهنمایی کرده و به هدایت عمل میکند و در حکومت خود رشوه نمی گیرد؛ به خدا سوگند من او را به اسم و اسم پدرش میشناسم؛ آنگاه پس از او کسی که گردنش کوتاه و