صفحه ۲۰

کم خرد و ضعیف است و آنکه توانایی انجام کاری را ندارد بالاجبار باید شخص دیگری سرپرستی او را بر عهده بگیرد. پس کسی که خود نیازمند سرپرست است چگونه می‎تواند سرپرست سایر مسلمانان باشد. بر این اساس کسی که این شروط هشتگانه را کاملا دارا نیست ولایت و حکومت او باطل است، و پیروی از وی جایز نیست، و به طور کلی ولایت و خلافت برای او منعقد نمی گردد.

در مرتبه بعد مستحب است که حاکم 1- در مسائل مربوط به خود از امور عبادی و سیاسی و احکام مطلع باشد. 2- همه واجبات الهی را انجام دهد و هیچ عیب و نقصی در انجامش نداشته باشد. 3- از همه گناهان کبیره چه آشکارا و چه نهان اجتناب نماید. 4- اگر مرتکب گناهان صغیره می‎گردد در پنهان و پوشیده باشد.

این چهار شرطی است که اگر کسی مقید به رعایت آن نیست کراهت دارد مسؤولیت انجام امور جامعه را به عهده بگیرد، اما اگر در هر صورت به عهده گرفت ولایتش صحیح است، اما حکومت او چندان خوشایند نیست و اطاعت از او فقط در موردی که اطاعت خدا در اوست واجب است، و توجه به نهی او فقط در مواردی که خداوند دستوری نداده واجب می‎باشد. و نهایت چیزی که از حاکم انتظار می‎رود این است که با مردم رفیق باشد در غیر موضع ضعف، و در مبارزه با منکرات شدید باشد بدون اینکه به خشونت و زورگویی متوسل شود و پا را از واجبات فراتر نهد، همواره بیدار و هشیار بوده و دچار غفلت نگردد، دلیردل باشد و مال را جایی که باید خرج کند دریغ نورزد و در مواردی که آن را نباید مصرف کند بذل و بخشش ننماید.

و همه این ویژگیها و صفات را می‎توان در این یک جمله گرد آورد که: امام باید احکام قرآن را اقامه و سنتهای رسول خدا(ص) را پیاده نماید، و این مجموع همه فضیلت هاست."الفصل فی الملل و الاهواء و النحل 166/4

12- کلام دیگری از ابن حزم

و باز ابن حزم در کتاب المحلی می‎نویسد:

"خلافت روا نیست مگر برای مردی از قریش که از سوی پدر از فرزندان فهر بن

ناوبری کتاب