صفحه ۱۷۱

شده باشد. عباسیه می‎گویند: "راه تعیین امام به دو صورت است: یکی تعیین از جانب خداوند و دیگری از طریق ارث (از پدر به فرزند، موروثی). زیدیه می‎گویند: امام یا به وسیله معرفی و تعیین از جانب خداوند امامت می‎یابد و یا به وسیله (لیاقت نشان دادن و) دعوت کردن از مردم به اطاعت از خویش، سایر مسلمانان نیز تعیین امام را به وسیله نص پیامبر و یا انتخاب و اختیار افراد خبره (اهل حل و عقد) می‎دانند؛ اما آنچه را ما امامیه بدان معتقدیم به دو صورت می‎توان مدلل و مبرهن نمود:

1- پیش از این گفتیم که امام واجب است معصوم باشد و عصمت امری است مخفی که جز خداوند تبارک و تعالی کسی به آن آگاه نیست، پس تعیین امام الزاما باید توسط خداوند انجام پذیرد؛ چرا که تنها اوست که به وجود شرط (ملکه عصمت) در افراد آگاه است.

2- پیامبراکرم (ص) نسبت به مردم از پدر مهربانتر بود؛ او بود که تمام نیازهای مردم را به آنان باز می‎گفت، و در طول حیات خویش حتی اعمال مستحبی را نیز به مردم گوشزد نمود، و هم او - علیه وعلی آله السلام - بود که برای مسافرتهای یکی دو روزه خود فردی را به عنوان جانشین در مدینه معین و معرفی فرمود، حال چگونه می‎توان تصور نمود که وی در مسأله ای که از مهمترین و بزرگترین و برترین مسائل جامعه است و مردم به ابراز آن شدیدا نیازمند بودند از تعیین شخصی که پس از وی تداوم کارهای آن حضرت را به عهده بگیرد ساکت باشد و خلافت و ولایت وی را متذکر نشده باشد؟!

پس با توجه به سیره پیامبر(ص) بر وی واجب و لازم بوده که برای پس از خویش امام و رهبری مشخص و به مردم معرفی نموده باشد. این یک برهان "لمی"برهان "لم" در مقابل برهان "ان" است؛ برهان "ان" از معلول به علت پی بردن، و برهان "لم" بر عکس از علت به معلول رسیدن است. و در این مورد از ضرورت امامت برای اجتماع مسلمین و از سیره پیامبراکرم (ص) به این نتیجه می‎رسیم که آن حضرت در زمان حیات خویش برای امامت جامعه و ادامه راه و اداره امور مسلمانان پس از خود خلیفه و جانشینی معین فرموده است. (مقرر). است که از علت شئ بر ضرورت وجود آن پی خواهیم برد."شرح تجرید، کشف المراد 288/، مقصد 5، مسأله 4.

و نیز هم ایشان [مرحوم علامه ] در تذکره می‎فرمایند:

"اینکه وی [امام ] از جانب خدا و یا پیامبر(ص) و یا کسی که امامت وی از جانب

ناوبری کتاب