یکطرفه (ایقاعات) به این آیه استناد نموده اند؛ و لازمه ولایت و قضاوت نیز تصرف در امور و اموال است و این با ممنوع بودن برده از تصرف شرعی که اصطلاحا به آن "حجر" میگویند سازگار نیست.
اما ممکن است از این استدلال این گونه پاسخ داده شود که قدرت نداشتن بنده که در آیه مطرح گردیده قدرت نداشتن عرفی است، نه قدرت نداشتن شرعی. یعنی بنده ای که تحت نظر و در اختیار مولای خویش قرار دارد به طور متعارف از خود مالکیت نداشته و قدرت و نشاط بر انجام کاری مگر در حدی که مولایش به وی اجازه دهد ندارد، مؤید همین برداشت است قسمت بعدی آیه که مضمون آن این است "شخص آزاد هر گونه که بخواهد در آشکار و نهان از اموال خود انفاق میکند" و محدودیتهای بنده را ندارد.
و نیز آیه بعدی آنکه خداوند دو مرد را مثل میزند که یکی از آنها لال است و قدرت بر انجام هیچ کار ندارد و...وضرب الله مثلا رجلین احدهما ابکم لا یقدر علی شئ.../ نحل (16)76/.
اینها دلیل بر این است که این ناتوانی یک ناتوانی عرفی است؛ و لذا اگر بنده شجاع و قوی الاراده ای یافت گردد که بنده بودن، وی را از تلاش و کارهای اجتماعی باز ندارد و مولا به وی اجازه دهد که مسؤولیتهای اجتماعی را قبول کند، چه مانعی دارد در صورتی که عمومات و اطلاقات ادله شامل این هم بگردد، بپذیریم که بنده نیز میتواند مسؤولیت حکومت و قضاوت را عهده دار گردد؟
ممنوعیت از تصرف بنده نیز در گرو اجازه مولایش میباشد، و اگر مولا برای مدتی طولانی به وی اجازه قبول مسؤولیت بدهد و یا اینکه برای چندین سال برای انجام مسؤولیتی از مولایش اجاره گردد، در این صورت نیز همانند تمام اشخاص آزاد میتواند در امور تصرف نموده و نظر بدهد. پس منوط بودن جواز تصرفات بنده به اجازه مولا مادامی که اجازه به قوت خود باقی است مانعی برای قبول ولایت برده نیست؛ و صرف شک در بقای آن، نظیر شک در مرگ شخص امام و حاکم نمی تواند مانعی برای تصدی برده باشد. به علاوه صرف بنده بودن از جهت شرع نقصی نیست که وی را از قبول ولایت باز دارد؛ و لذا بنده میتواند امام جماعت باشد، چنانکه روایات بسیاری در این باره رسیده است که برای اطلاع بیشتر میتوان به آنها مراجعه نمود.وسائل 400/5، ابواب صلاة الجماعة، باب 16.
روایات دیگری نیز وارد شده که بر اساس آن میتوان به بنده مسؤولیت امامت و رهبری را واگذار نمود، از آن جمله روایتی است که صحیح مسلم از یحیی بن