صفحه ۱۳۵

پاسخ دلیل دوم: معلوم نیست چنین سیره ای تا زمان ائمه معصومین (ع) مستمر باشد تا بگوییم ائمه (ع) این سیره را تأیید نموده اند، و بر فرض استمرار آن تا زمان ائمه باید گفت با روایاتی که خواهد آمد این سیره مورد ردع و مخالفت معصومین قرار گرفته است.

پاسخ دلیل سوم: اولا زیاد بن ابیه از طرف شخص حضرت علی (ع) به ولایت فارس منصوب نگردیده بود، بلکه از طرف والی آن حضرت (در بصره) به آن دیار مأمور شده بود. ثانیا زیاد درم منزل عبید رومی متولد شده بود و طبق ضوابط شرعی (الولد للفراش) فرزند متعلق به کسی است که در خانواده و منزل وی به دنیا آمده (پدر زیاد، عبید می‎باشد)زیاد بن ابیه، یا زیاد بن عبید، مادرش سمیه کنیز حارث بن کلده بوده که با غلامی رومی به اسم عبید ازدواج کرد و زیاد در خاانه این شخص به دنیا آمد؛ و به گفته ابن ابی الحدید (در شرح نهج البلاغه ذیل نامه فوق) زیاد همواره شرم داشت که خود را فرزند آن برده رومی بداند و به همین جهت به زیاد بن ابیه معروف گشته بود. زیاد شخصی زیرک، باهوش و سخنران بود و به همین جهت ابوسفیان وی را به خود منسوب کرد. در زمان عمربن خطاب، زیاد از طرف وی سرپرست کارهای بصره گردید و پس از جریان قتل عثمان از طرفداران حضرت علی (ع) به حساب می‎آمد. معاویه بارها درصدد جذب زیاد به دستگاه خود برآمد تا در نهایت پس از شهادت حضرت علی (ع) با تمهید، وی را به خانواده اموی ملحق نمود. (اسد الغابه، 2 / 215). و الحاق وی به ابوسفیان برخلاف موازین شرعی بوده است، چنانکه حضرت علی (ع) در نامه ای که به زیاد می‎نویسد در این باره می‎فرماید:

"ابوسفیان در زمان عمر بن خطاب سخنی بدون اندیشه، از پیش خود و با تحریکات شیطان می‎گفت، سخن وی آنقدر بی پایه است که نه با آن نسب ثابت می‎شود و نه استحقاق میراث می‎آورد. کسی که به چنین سخنی متمسک شود همچون شتر بیگانه ای است که در جمع شتران گله وارد شود (و بخواهد از آبشخور آنان آب بنوشد که دیگران وی را کنار می‎زنند) و یا همانند ظرفی است که به بار مرکبی آویزان است که با حرکت مرکب همواره در تزلزل و اضطراب می‎باشد."و قد کان من ابی سفیان فی زمن عمربن الخطاب فلتة من حدیث النفس، و نزغة من نزغات الشیطان، لا یثبت بها نسب و لا یستحق بها ارث، و المتعلق بها کالواغل المدفع، و النوط المذبذب. (نهج البلاغه، فیض 963، لح 416، نامه 44).

دلایل اثبات شرط پاکزادی در رهبر، قاضی و مرجع تقلید

دلیلهایی که به وسیله آن می‎توان شرط پاکزادی را در رهبر، قاضی و مرجع تقلید

ناوبری کتاب