صفحه ۱۵۸۸

بیاییم پس گردنی می‎خوریم و عقب می‎مانیم. آن طور که دوسه نفر بنشینند برای کشور تصمیم بگیرند این در دنیای فعلی پیش نمی رود؛ "جمهوری " یعنی " حکومت مردم ".

البته این راهم ذکر کنم: در عین حالی که مردم،باید حزب داشته باشند، تشکیلات داشته باشند، در وقت انتخابات بیدار باشند، با شعور و با بینش خودشان مستقلا افرادی را انتخاب کنند. با این همه در قانون اساسی ما یک " ولایت فقیه " ذکر شده است؛ اما معنایش این نیست که ولی فقیه یعنی همه کاره؛ آن وقت دیگر "جمهوری " معنایی نخواهد داشت. ولی فقیه هم با آن شرایطی که در قانون اساسی دارد وظایفی در قانون اساسی برایش مشخص شده؛ عمده وظیفه اش -که مهمتر است - اینکه نظارت کند بر جریان جامعه، مشی جامعه یک وقت از موازین اسلام و حق منحرف نشود؛ "فقیه " به این مناسبت است. در حکومت کمونیستی شوروی وقتی که می‎خواستند حکومت را بر اساس مارکسیزم و کمو نیزم اداره کنند می‎آمدند ایدئولوگ حزب را راس کار می‎گذاشتند که او بتواند برنامه های سیاسی و فرهنگی و اقتصادی کشور را بر اساس همان مرام کمونیسم تنظیم کند؛ خوب این یک چیز طبیعی است. حالا ما از باب اینکه می‎خواهیم بر اساس اسلام و شرع کشورمان اداره بشود با اینکه جمهوری است، همه مردم باید شرکت کنند، حزب باید باشد، تشکیلات باید باشد، با این همه در راس کشور باید فقیه جامع الشرایط باشد و نظارت کند.

البته مردم هستند که دولت را روی کار می‎آورند. "دولت " یعنی رئیس حکومت، رئیس جمهور، نماینده ها را واقعا باید مردم بیاورند روی کار؛ هیچ کس حق ندارد دخالت کند؛ اگر بنشینند خاصه خرجی (رفاقت بازی) کنند یک افرادی -ولو شورای نگهبان - ظلم کرده اند به حقوق مردم.

کسی را که صالح باشد حق ندارند کنار بگذارند؛ از نظر دینی صالح باشد، در عین حال مسائل سیاسی و فرهنگی و اقتصادی را بلد باشد؛ متملق هم نباشد، مستقل باشد؛ مثل مرحوم مدرس باشد که به تنهایی در مقابل تمام حکومت رضاخان می‎ایستاد؛ نماینده مجلس باید یک چنین شخصی باشد؛ نه آدم متملق خودفروخته که

ناوبری کتاب