بیاییم پس گردنی میخوریم و عقب میمانیم. آن طور که دوسه نفر بنشینند برای کشور تصمیم بگیرند این در دنیای فعلی پیش نمی رود؛ "جمهوری " یعنی " حکومت مردم ".
البته این راهم ذکر کنم: در عین حالی که مردم،باید حزب داشته باشند، تشکیلات داشته باشند، در وقت انتخابات بیدار باشند، با شعور و با بینش خودشان مستقلا افرادی را انتخاب کنند. با این همه در قانون اساسی ما یک " ولایت فقیه " ذکر شده است؛ اما معنایش این نیست که ولی فقیه یعنی همه کاره؛ آن وقت دیگر "جمهوری " معنایی نخواهد داشت. ولی فقیه هم با آن شرایطی که در قانون اساسی دارد وظایفی در قانون اساسی برایش مشخص شده؛ عمده وظیفه اش -که مهمتر است - اینکه نظارت کند بر جریان جامعه، مشی جامعه یک وقت از موازین اسلام و حق منحرف نشود؛ "فقیه " به این مناسبت است. در حکومت کمونیستی شوروی وقتی که میخواستند حکومت را بر اساس مارکسیزم و کمو نیزم اداره کنند میآمدند ایدئولوگ حزب را راس کار میگذاشتند که او بتواند برنامه های سیاسی و فرهنگی و اقتصادی کشور را بر اساس همان مرام کمونیسم تنظیم کند؛ خوب این یک چیز طبیعی است. حالا ما از باب اینکه میخواهیم بر اساس اسلام و شرع کشورمان اداره بشود با اینکه جمهوری است، همه مردم باید شرکت کنند، حزب باید باشد، تشکیلات باید باشد، با این همه در راس کشور باید فقیه جامع الشرایط باشد و نظارت کند.
البته مردم هستند که دولت را روی کار میآورند. "دولت " یعنی رئیس حکومت، رئیس جمهور، نماینده ها را واقعا باید مردم بیاورند روی کار؛ هیچ کس حق ندارد دخالت کند؛ اگر بنشینند خاصه خرجی (رفاقت بازی) کنند یک افرادی -ولو شورای نگهبان - ظلم کرده اند به حقوق مردم.
کسی را که صالح باشد حق ندارند کنار بگذارند؛ از نظر دینی صالح باشد، در عین حال مسائل سیاسی و فرهنگی و اقتصادی را بلد باشد؛ متملق هم نباشد، مستقل باشد؛ مثل مرحوم مدرس باشد که به تنهایی در مقابل تمام حکومت رضاخان میایستاد؛ نماینده مجلس باید یک چنین شخصی باشد؛ نه آدم متملق خودفروخته که