ایشان اول امر قبول نمی کردند تا بالاخره با اصرار من اجازه فرمودند در تهران اول توسط مرحوم آقای طالقانی شروع شود، که من نظر امام را به آقای طالقانی اطلاع دادم و ایشان نماز جمعه را شروع کردند و بعد در شهرهای دیگر شروع شد به تعیین امام جمعه و اقامه آن. به هرحال من روی اقامه نماز جمعه خیلی پافشاری نمودم و میدانستم اساس و پایه تشکیل حکومت اسلامی میباشد، پیامبر اکرم (ص) تا در مکه بودند نماز جمعه نمی خواندند، ولی همین که حدود چهل نفر در مدینه به پیامبر ایمان آوردند ایشان دستور اقامه جمعه توسط اسعدبن زراره و مصعب بن عمیر که نمایندگان پیامبر در مدینه بودند دادند و هنوز ایشان به مدینه نیامده بودند که اولین نماز جمعه ای که در مدینه تشکیل شد با چهل نفر بود (و لذا بعضی علمای شافعی میگویند حداقل باید چهل نفر باشند تا جمعه اقامه شود، ولی ما شیعه میگوییم پنج نفر هم کافی است) و بعدا که پیامبر به مدینه رفتند اولین نماز جمعه را خودشان با صدنفر خواندند در یک مسجد که بین قبا و مدینه واقع است و به نام مسجد ماه یا مسجد الجمعه معروف است ومن آنرا دیده ام و علت اینکه کارهای سیاسی و اجتماعی پیامبر پا گرفت همان نماز جمعه بود که زیربنای حکومت اسلام در مدینه بود که میتوانست در اجتماع حرفهای خود را با مردم بزند و اکنون عامل مهمی که حافظانقلاب و کشور است و مردم را در صحنه نگاه داشته همین نماز جمعه ها است، که خطیب مسائل مهم سیاسی روز را در روز جمعه به مردم گوشزد میکند، و لذا یک نماز عبادی سیاسی است و اینطور نیست که هر کسی خودش بتواند اقامه کند، حتما باید وابسته به حکومت اسلام باشد و من هم که آن روزها در نجف آباد نماز جمعه میخواندم از باب این بود که حکومت رژیم شاه را قبول نداشتم و درصدد تشکیل حکومت اسلامی بودم و خودم در این راه پیشقدم شده بودم، که الحمدلله موفق شدیم تشکیل دهیم و البته باید مردم تشویق شوند که نمازهای جمعه گرم باشند. و خلاصه کلام اینکه من در طول این مدت برای تثبیت مرجعیت امام و تعقیب اهداف ایشان و حمایت از قداست و معنویت ایشان زجرها کشیدم و کتکها خوردم و برای تامین مالی خانواده های زندانی و تبعیدیها تقریبا من متصدی بودم و حتی افراد را برای رفتن به ملاقات تبعیدیها تشویق مینمودم، از جمله آقای مشکینی که به ماهان تبعید بودند، من افراد زیادی را به دیدن ایشان میفرستادم و این معنی در پرونده من منعکس است