ایشان درب ماشین را فقط باز کردند و ایشان تیمم نموده بودند و در ماشین نماز خواندند و جالب اینکه مامورین ساواک هیچ کدام نماز نخواندند، سروان عصار در قیطریه من از او شنیدم که گفت: من نذر کردم یک گوسفند برای حضرت عباس، که بتوانم ماموریتم را درست در مورد آقای خمینی انجام دهم، این مقدار ترس و وحشت داشتند.
به هر حال من و آقای ربانی شیرازی و سایر دوستان ایشان و پسرم محمد منتظری در راه امام خمینی خیلی تلاش کردیم و کتکهایی که از ساواک میخوردیم همه اش برای حمایت از ایشان بود، در زندان ما را میزدند و میخواستند که ما از حمایت امام دست برداریم و ما میگفتیم از اهداف خودمان دست بردار نیستیم، برای نوشتن کلمه آیت الله برای امام هم من و هم محمد در تمام مراحل بازجویی های قم و تهران تحت فشار و تهدید و اذیت ساواک بودیم، ولی مقاومت کردیم.
یکی از کارهای من تاسیس نماز جمعه در نجف آباد بود، که خیلی جا بازکرده بود و افراد زیادی از اقشار مختلف مردم اصفهان و اطراف به آن حاضر میشدند و سرهنگ صدقی رئیس ساواک اصفهان گفته بود این نماز جمعه فلانی یک پایگاه سیاسی برای مبارزه با رژیم است و من در نماز جمعه همه چیز میگفتم، از مبارزات و امام و حکومت اسلامی و شرایط آن، و این قبیل چیزها گفته میشد که نوارهایش شاید در دست باشد. یادم هست در آن موقع که نماز جمعه من در نجف آباد پا گرفته بود و منشا آثار و برکاتی برای مبارزات شده بود، نامه ای به امام که نجف بودند، نوشتم به این مضمون که نماز جمعه خیلی برکات دارد و حضرتعالی برای رضای خدای متعال با آقای خوئی ترتیبی بدهید تا در ایران این فریضه الهی به دستور شما و آقای خوئی اقامه شود و دستور بدهید در شهرها هر کس موجه تر و مسن تر است آن شخص انتخاب و امام جمعه شود و اگر چند نفر موجه میباشند علی التناوب اقامه نمایند و یادآور شدم اگر نماز جمعه تاسیس شد مبارزات ما زودتر به اهداف خود میرسد. و امام در جواب نوشته بودند که این معنی عملی نمی شود و شما معلوم میشود هنوز آخوندها را نشناخته اید. تا اینکه بعد از پیروزی انقلاب، در قم به ایشان عرض کردم آقا اگر آن روز -زمان شاه - میفرمودید امکان اقامه نماز جمعه نیست و عذر داشتیم، دیگر امروز که قدرت دست شما است عذری نداریم و دستور بدهید این فریضه احیا و اقامه شود و