آیت الله ننویس و من اصرار بر نوشتن داشتم، گفت برایت بد میشود، گفتم هرچه میخواهد بشود، یک دکتر را مثلا اگر با عنوان دکتر ننویسی توهین است، گفت پس در اوراق بازجویی بنویس که من خودم به اسم آیت الله نوشته ام، و من نوشتم. لذا من و مرحوم آیت الله ربانی شیرازی (رحمه الله تعالی) تصمیم گرفتیم به هر شکلی شده یک چیزی تنظیم نماییم که عده ای از فضلاء و علماء به مرجعیت ایشان شهادت بدهند و البته نظر ما اعلمیت ایشان بود، ولی حد اقل آنان به جواز تقلید و بلااشکال بودن آن شهادت دهند و بالاخره نوشته ای درست کردیم که ظاهرا 12_11 نفر از اساتید مرجعیت ایشان را امضا کردند و آنرا در همه جا منتشر کردیم که دستگاه و ساواک از این کار خیلی ناراحت و عصبانی شد و شهریه ایشان را تلاش میکرد از بین برود و توزیع نشود. و یادم است آن روزها که ایشان در حال تبعید بودند و مرحوم آقای حاج آقا مصطفی را دستگیر کرده بودند و شهریه ایشان در شرف تعطیلی بود، من خیلی تلاش کردم و به بازاریها و امثال آقای عسگراولادی و این طرف و آن طرف سفارش میکردم که به هر جوری شده نگذارند به شهریه ایشان ضربه ای وارد شود و از وجوه شرعیه مردم تامین گردد و بالاخره کاری شد که هم مرجعیت ایشان تثبیت شد و هم شهریه عمومی ایشان داده میشد و آسیبی ندید.
در مورد مرجعیت ایشان، هنگامی که ایشان در تهران بازداشت بودند و علمای شهرستانها و بعضی مراجع مانند آقایان میلانی و مرعشی نجفی و شریعتمداری برای اعتراض به تهران عزیمت نموده بودند، ما هم از نجف آباد به تهران رفتیم، البته علماء و مراجع در منازل بزرگان بودند و رفت و آمد و تشریفات داشتند ولی من در مدرسه فیروزآبادی با طلاب بودم، ولی کارگردان جلسات علماء و مراجع بودیم و خود را در مجالس و محافل آنان میرساندیم و هر کار لازمی را به موقع انجام میدادیم، از جمله یک شب من و آقای امینی تصمیم گرفتیم متنی تنظیم نماییم و در جلسه علما که قرار بود فردا در قلهک در منزل آقای سید نورالدین طاهری شیرازی باشد، مطرح نماییم و به عنوان امام و آقایان محلاتی و قمی که آن موقع بازداشت بودند به عنوان احوالپرسی علمای شهرستانها خطاب کنیم و برای امام عنوان مرجع عالیقدر شیعیان را نوشتیم و فردا در جلسه به علما گفتیم آقایان اینجا تشریف آورده اید حداقل خوب است یک اعلامیه برای اربعین شهدای 15 خرداد بدهید، که ناگهان مرحوم آقای