فلسفه بود، منظومه و اسفار،و ما هنوز به آن مرحله که منظومه و اسفار بخوانیم نرسیده بودیم، عصرهای پنجشنبه و جمعه در مدرسه فیضیه زیر کتابخانه، ایشان یک درس اخلاق میفرمودند که علاوه بر طلاب و فضلای حوزه، دیگران از بازاری و غیره هم به آن درس حاضر میشدند و خیلی درس سازنده ای بود، روح به انسانها میداد. آن بیان زیبا و شیوای ایشان که از عمق دل بر میخاست، آن آیات و روایاتی که گاهی میخواندند و نحوه بیان ایشان گاهی مجلس را به گریه میانداخت و همه متاثر میشدند و حالت تحولی در همه بوجود میآمد. من و آقای مطهری در حقیقت وظیفه خود میدانستیم آن درس اخلاق را شرکت کنیم، نوعا هم زودتر میرفتیم و پهلوی ایشان مینشستیم و بعد از درس اخلاق سئوالاتی از ایشان میکردیم، بالاخره اولین آشنایی با ایشان در آن درس اخلاق بود و یادم است که در آن موقع اداره حوزه علمیه قم به عهده آیات ثلاث یعنی مرحوم آیت الله حجت و آیت الله صدر و آیت الله خوانساری بود، قهرا چون سه نفر مرجع در راس حوزه بودند ما طلبه ها فکر میکردیم که اگر یک مرجع واحد در راس امور حوزه باشد شاید بهتر باشد، چون تشتت و اختلافاتی در کار بود. گاهی ما با ایشان همین زمزمه را میکردیم و رو پیدا کرده بودیم و اینجور مسائل را مطرح میکردیم. یادم هست یک روز بعد از درس اخلاق من و شهید مطهری به ایشان عرض کردیم که ما آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره) را رفته ایم در بروجرد دیده ایم -تابستان هم آقای مطهری و هم من رفته بودیم به بروجرد - و گفتیم که ایشان هم بیانشان خیلی خوب است و هم مرد ملایی و استخوان علمی است، یک جوری میشد که ایشان به قم میآمدند، مرحوم امام چون خیلی با مرحوم آیت الله بروجردی آشنا نشده بودند فرمودند میترسم سه نفر آقا و مرجع چهارتا بشوند و آن نتیجه که میخواهیم گرفته نشود، ولی بعدا بر حسب تصادف که مرحوم آقای بروجردی مریض شدند و برای معالجه فتق خود به تهران رفتند، عده ای ایشان را برای آمدن به قم دعوت کردند از جمله حضرت امام خمینی از کسانی بودند که در این راه قدم برداشتند و وقتی که مرحوم آقای بروجردی به قم آمدند، ایشان برای تثبیت مرجعیت آیت الله بروجردی خیلی فعالیت کردند و از خود گذشتگی نمودند، با اینکه چه بسا از نظر علمی هم خودشان را محتاج نمی دانستند، ولی مع ذلک درس ایشان میآمدند و جزء حواریین ایشان بودند و فعالیت میکردند برای ایشان و خلاصه تثبیت کردند