باز کردند در اوین -بعضی از آقایان شاید میدانند- از بند 2 سران منافقین آمدند در بند 1 پیش من دو ساعت حدودا با من صحبت میکردند و آن یکیشان هم که کشته شد (خیابانی) با آقای لاهوتی صحبت میکرد، دو ساعت صحبت که با من کرد آخر کار خلاصه به آقای لاهوتی گفتم او چی میگفت ؟ معلوم شد همه حرفهائی که به من میزده به او هم زده، باقی رفقا مثل آقای هاشمی و آقای مهدوی را آزاد کرده بودند من و آقای لاهوتی مانده بودیم دوتائی، همه حرفشان این بود -موقعی بود که امام پاریس بودند- که بله حالا ایشان که دارند انقلاب میکنند بعد میخواهند حکومت را به کی بدهند؟ من گفتم خوب ایشان لابد فکرش را کرده اند، میگفتند نه بالاخره باید بدهند به یک گروه مجهز و آن گروه مجهز هم ما هستیم؛ خلاصه شما به ایشان به پاریس بنویسید که حکومت را در اختیار ما بگذارد، ما هم گفتیم ما که اینجا هستیم اطلاعی از بیرون نداریم، ایشان هم لابد فکرش را کرده اند و هر نظری دارند خودشان عمل میکنند. از همان اول آنها خواب حکومت را میدیدند، نه به فکر خلق اند و نه به فکر مردم، این همه جوانهای مردم را به شهادت رساندند با آن ناجوانمردیها، حال کدام آدم عاقلی میآید از اینها حمایت کند! پس بنابر این، این وصله که خدای ناکرده ما از منافقین حمایت کرده باشیم یا بیت ما، این تهمت است، گرچه حالا افراد گفته اند و توهم شده، البته این موضوعات جزئی است نباید زیاد وقت شما را بگیریم).
اما در مورد نامه، یک نامه ای راجع به اعدامها از من خدمت امام نوشته شده بود که بعد این به خارج درز کرده است و این را ملاک گرفته اند. حالا من عین جریان را خدمت آقایان نقل میکنم:
بعضی از قضات آمدند به من مراجعه کردند که بله این جوری است و راجع به اعدامها که این جوری است و... من روی آن نظری که خودم داشتم و همیشه عقیده ام بود که مسائل را خدمت ایشان تذکر میدادم، از باب اینکه النصیحه لائمه المسلمین را واجب میدانستم - پیغمبر اکرم با اینکه معصوم بوده اصحاب ایشان در مسائل سیاسی به پیغمبر اکرم تذکراتی میدادند، تاریخ را بخوانید، راجع به مساله جنگها، مثلا جنگ خندق که محاصره کردند، یا مثلا احد در همه اینها پیامبر مشورت میکرد، در همین ولایت فقیه ج 2 موارد مشورت پیغمبر را ذکر کرده ام - علی ای حال من از باب خیرخواهی همیشه نامه مینوشتم و این نامه نوشتنم به حضرت امام خدای ناکرده