و من دلم میخواهد تا صد سال دیگر هم یک جوری باشد که این ولایت فقیهی که بعد از هزار و چهارصد سال قدرت را در دست گرفته نقطه ضعفی نداشته باشد و نقطه ضعفها به حضرتعالی نسبت داده نشود، به امام این را میگفتم و در آخرین ملاقاتم خدمت ایشان گفتم که ما دلمان میخواهد آن قداست و آن چهره ملکوتی که شما دارید همان جور با عظمتش باقی باشد و نقطه ضعفی در این جهت نداشته باشیم. منظور این است که تمام تذکراتی که من به ایشان کتبا و یا شفاها میگفتم غرضم این بود که نقطه های ضعف برطرف شود، و من خیلی خوشوقتم که بسیاری از تندیها را به واسطه آن دادگاه عالی که اینجا تشکیل داده بودیم یا به واسطه چیزهای دیگر جلویش را گرفتیم.
یکی از بزرگانی که حالا اسمش را نمی برم ایشان در تهران از علماست، چهار پنج ماه پیش گفته بود که من خیلی دلم میخواهد فلانی را ببینم، بعد گفته بود که چند نفر از افراد رده بالای اطلاعات به من گفتند ما را در آن شرایط وادار کردند که گواهی بدهیم که بیت فلانی در اختیار منافقین قرار گرفته و منافقین به فلانی خط میدهند و ما هم متاسفانه این گواهی را دادیم آیا خدا از سر تقصیر ما میگذرد یا نه ؟ آن آقا گفته بود پیش من آمدند و این شهادت را دادند. خلاصه مفتنین، آنها که نمی خواستند انقلاب محفوظ بماند و شاید هم عناصر وابسته به خارج که لابلا باشند -چنانچه من یک وقتی به خود حضرت امام عرض کردم که آقا وقتی که در سازمان سیا کا گ ب نفوذ میکند و در کا گ ب، سازمان سیا نفوذ میکند، شما احتمال بدهید که در ارگانهای ما ایادی داشته باشند، البته بچه های خوب خیلی داریم ولی احتمال بدهید که یک عناصری باشند و آنها بیایند خط بدهند- منظور این است که مفتنین کار خودشان را کردند و فتنه درست کردند و من شکر خدا را به جا میآورم که هیچ وقت نه مقام میخواستم و نه علاقه به مقام داشتم و نه دارم و همه هم بدانند من برای مقام هیچ وقت فعالیت نکردم، از هیچ کس و هیچ چیز هم نمی ترسم و وحشت ندارم الحمدلله، در آن وقتها که دائم ما را میگرفتند و زندان میبردند با خود میگفتیم حالا فرضا اعدام کنند، خدا را گواه میگیرم که من یک ذره از اعدام وحشت نداشتم حالا هم الحمدلله نه ترس دارم نه طمع. اما مع ذلک برای انقلاب و اهداف انقلاب دلم میسوزد و اگر چنانچه مردم زده بشوند و کارهایی بشود از این جهت ناراحت میشوم. مثل ما مثل آن دونفر زنی است که سر بچه نزاع داشتند و آخر کار حکم شد بیایید بچه