بازداشت شده بودند و جز یک قلم مختصر که اول بار از طرف دیوان عالی کشور بود بقیه همه با نظر دادستان و زندانبان و اطلاعات و هیئت چهارنفره بوده است و بر حسب اقرار دادستانی از افراد عفو شده خیلی کم دو باره پیوسته اند، بلکه پیوسته ها اولا خیلی کمند و ثانیا نوعا از کسانی هستند که زندانشان تمام شده، و پیوستنهای جدید هم اغلب در اثر برخورد بد و طرد کردن و محروم کردن آنان از درس و کار و شغلهای اجتماعی است.
زندانی هم بالاخره بشر است و نان و زندگی و حیثیت میخواهد و با تنگ نظری ما همه طرد میشوند و قهرا گروهها جذب میکنند. و ضمنا توجه داشته باشید که ترورها و انفجارهای فعلی اغلب مربوط به گروههای اعزامی از عراق و اروپا است نه آزاد شده ها، خود اطلاعات هم این را میداند، و اینجاست که انسان در حسن نیت بعضی از مسئولین شک میکند که وقایع را به نحو تحریک آمیز و مطابق میل خودشان گزارش میدهند. و شما توجه داشته باشید مساله زندانها و عفو برای من جز گرفتاری و خردکردن اعصاب چیزی نداشت منتها تکلیف شرعی بود و من در حضور فرزند حضرتعالی با شما شرط کردم که دخالت در امر عفو را میپذیرم به شرط اینکه اگر گزارشی و چیزی علیه عفو و رسیدگی به وضع زندانیان به اطلاع حضرتعالی رساندند قبل از تصمیم مرا بخواهید تا رفع شبهه بشود، خوب بود مرا میخواستید یا اقلا حکم عزل مرا به من ابلاغ میفرمودید نه به آقای محمدی گیلانی، آیا این برخورد صحیح است ؟! و من اصرار داشتم تفویض حکم عفو به من را کسی نداند ولی بر خلاف میل من آقای مقتدائی در یک مصاحبه گفت و همه آن را فهمیده اند حالا عوارض و تبعات دستور جدید شما در خارج چه خواهد بود؟ آن هم مساله ای ست که جواب آن به عهده حضرتعالی است. خوب فرضا آزادیها بیجا بوده رفتن روحانیون به زندانها برای آموزش و پاسخگوئی به اشکالات و جلوگیری از تندرویها و خلاف شرعها چه اشکال داشت که به شورای عالی قضائی دستور داده شده جلوگیری کنند؟ جز اینکه آقایان جلو خلاف شرعها را میگرفتند آن هم تا اندازه ای و به وسیله صحبت کردن با زندانیان آنان را به حضرتعالی و انقلاب خوشبین میکردند و سوژه تبلیغاتی را نیز از منافقین میگرفتند؟ اعزام بازرس وظیفه حضرتعالی بوده است و من در حقیقت وظیفه حضرتعالی را انجام میدادم، نماینده من که مراقب کار دادستانها و بازجوها