س: مساله حرکت جوهری که روی آن بحث و گفتگوهایی انجام شده اگر امکان دارد مقداری راجع به چگونگی و اهمیت آن توضیحاتی بفرمایید.
ج: حرکت جوهری به این معناست که به طور کلی اعراض نمودهای جوهرند، اعراض چیز مستقلی نیستند و این نمی شود که خود جوهر متحرک و متدرج نباشد اما اعراض متدرج باشند، تکامل عرض به تبع تکامل خود جوهر است، تا در ذات تدرج و تکاملی نباشد اعراض تکامل پیدا نمی کنند، برای اینکه اعراض وجودشان متحد با وجود جوهر است جوهر وجود جدایی ندارد، هر چه ما "نمود" آن را مشاهده میکنیم "بود" آن جوهر است، اگر چنانچه جوهر تدرج و تکامل نداشته باشد دگرگونی حاصل نمی شود، نمی شود وجود هر چیز سرجایش باشد و نمودش تغییر کند، سیب خودش تکامل پیدا میکند که رنگش و وزنش عوض میشود، اجمالا اعراض وجود جدایی ندارند و وجودشان از مراتب وجود جوهر است، متحد با وجود جوهر هستند، جلوه آن هستند؛ این یک واقعیتی است که مرحوم صدر المتالهین کشف کرده است حقیقت هم همین جور است، و اصلا اینکه یک نطفه انسان میشود این فقط کم و اعراضش عوض نمی شود بلکه صورت نوعیش عوض میشود، در این صورت نطفه تا برسد به مرحله انسانیت دارای یک صورت نوعیه متصله متدرجه متکامله است.
س: اکنون که فرمودید حرکت جوهری به عنوان یک واقعیت در دگرگونی پدیده ها نقش اصلی را دارد بفرمایید آیا از این نظریه در فلسفه تاریخ برای بررسی علل انحطاط و زوال یا رشد و تعالی تمدنها و جوامع میتوان استفاده نمود؟
ج: این مطلبی است که باید در جای خود مورد بررسی قرار گیرد؛ اجمالا باید گفت در چنین مواردی که اراده انسانها و جو و شرایط خارجی در آن موثر است استفاده از این قانون جای تامل دارد که الان نمی توان به بررسی این مساله پرداخت.