پس از گذشت چند سال اولین فرزندم مرحوم شهید محمد را پیدا کردم؛ و آن هم جریان جالبی دارد: شبی در خواب دیدم صفحه اول بیع مکاسب شیخ را مطالعه میکنم، یک دفعه چشم راست من از حدقه خارج شد و روی کتاب افتاد و مع ذلک چشم من میبیند، بسیار تعجب کردم، و بعد معلوم شد همان ایام انعقاد نطفه آن مرحوم بوده است که مخفی نماند تناسب خواب با کلمه "قره اعین " که در آیه شریفه بود. هنگام تولد آن مرحوم خانواده من در نجف آباد و من در بروجرد بودم و از آنجا به مشهد رفتم، پس از مراجعت به نجف آباد مواجه شدم با تولد آن مرحوم. جده ای داشتم بسیار متدینه بود ولی زمین گیر شده بود و در ایوان کنار اطاق من بود، به من گفت قدر این فرزند را بدان زیرا من در شب تولد او خواب دیدم که دور اطاق تو که بچه در آن متولد میشد چهارده معصوم پاک (سلام الله علیهم اجمعین) حاضرند و دست به دعا برداشته اند و برای بچه و خانواده تو دعا میکنند؛ این بود اجمال داستان و چون نقل آن ملازم با تعریف از خود است میخواستم نقل نکنم ولی برای حفظ تاریخ و مخصوصا آیه های دلگرم کننده قرآن آن را نقل کردم. خداوند درجات مرحوم شهید مطهری و مرحوم شهید محمد را عالی فرماید.
شرکت در درس اخلاق و منظومه آیت الله خمینی
در همان زمان مرحوم آیت الله خمینی عصرهای پنج شنبه و جمعه در مدرسه فیضیه درس اخلاق میگفتند، درس اخلاق ایشان خیلی جاذبه داشت هم طلبه ها میآمدند هم غیر طلبه ها، آن وقت طلبه زیاد نبود، در آن زمان میگفتند هشتصد طلبه در حوزه قم وجود دارد، آیت الله خمینی زیر کتابخانه مدرسه فیضیه عصرهای پنج شنبه و جمعه درس اخلاق میگفتند، البته در درس اخلاق ایشان عرفان هم زیاد بود چیزهایی از کلمات خواجه عبدالله انصاری میگفتند، بیان ایشان بسیار پرجاذبه و خوب بود، از توبه و انابه و معاد مطالبی را میفرمود، تا جایی که بسیاری از افراد گریه میکردند، درس ایشان برای ما جاذبه زیادی داشت و بسیار سازنده بود و آشنایی من با آیت الله خمینی از همین جا شروع شد؛ من هنوز درس فلسفه ایشان نمی رفتم، ایشان