ازدواج و تشکیل خانواده
من چون به تحصیل علم علاقه داشتم و با وضع بد اقتصادی که داشتیم از دواج را مانع از تحصیل میپنداشتم لذا به طور کلی ذهن خود را از آن منصرف میکردم تا اینکه پس از آشنایی و رفاقت کامل با مرحوم شهید مطهری، برای گذراندن تعطیلی تابستان به اصفهان رفتیم و در مدرسه نیم آورد یک حجره گرفتیم و علاوه بر بحثهای رایج حوزوی، در درس نهج البلاغه مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی شرکت میکردیم. یک روز مرحوم مطهری صحبت از از دواج کرد -ایشان دو سه سال از من بزرگتر بود- و گفت تجرد امر غلطی است، تصمیم بگیریم برای سال تحصیلی هر دو مزدوجا وارد قم شویم، من وضع بد اقتصادی را به عنوان مانع ذکر کردم، ولی ایشان گفتند خدا رزاق است. بالاخره یک صبح جمعه در مدرسه نیم آورد من به قرآن تفال زدم، این آیه آمد: والذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین و اجعلنا للمتقین اماماسوره فرقان (25)، آیه 74، بعد تفال زدم که آیا مانع از تحصیل من نمی شود،این آیه از سوره یوسف آمد: و کذلک یجتبیک ربک و یعلمک من تاویل الاحادیث و یتم نعمته علیک سوره یوسف (12)، آیه 6، تفال زدم برای موردی در اصفهان این آیه آمد: فجعلنا عالیها سافلها سوره حجر (15)، آیه 74 و برای مورد دیگری در نجف آباد این آیه آمد: تلک الجنه التی نورث من عبادنا من کان تقیاسوره مریم (19)، آیه 63 که آیه ها همه دلگرم کننده بودند. بالاخره من به طرف نجف آباد و مرحوم مطهری به طرف مشهد و هر دو به قصد از دواج حرکت کردیم، من به قرارداد عمل کردم ولی ایشان عمل نکردند و عذرهایی ذکر کردند. من پس از تاخیری دو ماهه از سال تحصیلی با همسر به قم آمدم و با زحمت زیاد یک اطاق کوچک اجاره ای به ماهی سه تومان با زندگی خیلی ساده به سختی تهیه نمودم -اصلا همه شهریه من در ماه چهل و پنج ریال بود-. مرحوم مطهری میگفت تو همیشه سعی میکنی در اردا نقاط قم اطاق اجاره کنی، و من میگفتم با کمبود بودجه چاره ای جز این نیست؛ و بالاخره