تعهدی گرفتند و گفتند برو؛ دو سه ماه بعد هم در شهریور 1320 رضاخان از ایران فرار کرد. در همان زمان ما پیش حاج شیخ عبدالرزاق درس میخواندیم، حاج شیخ جعفر شمس هم پیش ایشان درس مکاسب و رسائل میخواند، حاج شیخ عبدالرزاق مرد ملایی بود اما بیانشان کمی سنگین بود.
شرکت در درس آیت الله داماد و آیت الله بهاءالدینی و آشنایی با شهید مطهری
بعد از مدتی آمدم به مدرسه فیضیه در آنجا یک حجره گرفتم و با مرحوم آقای حاج آقا صدر کلباسی اصفهانی هم مباحثه شدیم، با هم درس آیت الله آقای داماد میرفتیم و مباحثه میکردیم، آقای داماد از اول مبحث اوامر کفایه درس میگفت، بعد حاج آقا صدر رفت مسافرت و من بی هم مباحثه شدم.
بعد تصادفا با آقای مطهری آشنا شدم، ایشان هم میآمد درس آقای داماد، شش هفت نفر بیشتر نبودیم که در درس آقای داماد شرکت میکردیم، ایشان یک روز گفت حاضری با هم مباحثه کنیم ؟ گفتم بله،و از آن روز به بعد رفاقت ما با مرحوم شهید مطهری آغاز شد و حدود یازده سال هم مباحثه بودیم و آن قدر با هم مانوس شده بودیم که یک عده خیال میکردند من خراسانی هستم، افرادی هم خیال میکردند ایشان اصفهانی است؛ ایشان به اصفهان و نجف آباد میآمد، و اصلا هر چه داشتیم با هم میخوردیم، حساب جدایی نداشتیم، یک مختصر شهریه هم که میدادند مال دوتایی مان بود. همراه شهید مطهری سطح کفایه و یک مقدار زیادی از مکاسب را نزد مرحوم آیت الله آقای داماد خواندیم. مقداری از کتاب رسائل را هم نزد آیت الله آقای حاج آقا رضا بهاء الدینی متوفای سال 1376 ه. ش، مدفون در جوار حرم مطهر حضرت معصومه (س). خواندیم، و درسها را با یکدیگر بحث میکردیم.