صفحه ۸۸

تعهدی گرفتند و گفتند برو؛ دو سه ماه بعد هم در شهریور 1320 رضاخان از ایران فرار کرد. در همان زمان ما پیش حاج شیخ عبدالرزاق درس می‎خواندیم، حاج شیخ جعفر شمس هم پیش ایشان درس مکاسب و رسائل می‎خواند، حاج شیخ عبدالرزاق مرد ملایی بود اما بیانشان کمی سنگین بود.

شرکت در درس آیت الله داماد و آیت الله بهاءالدینی و آشنایی با شهید مطهری

بعد از مدتی آمدم به مدرسه فیضیه در آنجا یک حجره گرفتم و با مرحوم آقای حاج آقا صدر کلباسی اصفهانی هم مباحثه شدیم، با هم درس آیت الله آقای داماد می‎رفتیم و مباحثه می‎کردیم، آقای داماد از اول مبحث اوامر کفایه درس می‎گفت، بعد حاج آقا صدر رفت مسافرت و من بی هم مباحثه شدم.

بعد تصادفا با آقای مطهری آشنا شدم، ایشان هم می‎آمد درس آقای داماد، شش هفت نفر بیشتر نبودیم که در درس آقای داماد شرکت می‎کردیم، ایشان یک روز گفت حاضری با هم مباحثه کنیم ؟ گفتم بله،و از آن روز به بعد رفاقت ما با مرحوم شهید مطهری آغاز شد و حدود یازده سال هم مباحثه بودیم و آن قدر با هم مانوس شده بودیم که یک عده خیال می‎کردند من خراسانی هستم، افرادی هم خیال می‎کردند ایشان اصفهانی است؛ ایشان به اصفهان و نجف آباد می‎آمد، و اصلا هر چه داشتیم با هم می‎خوردیم، حساب جدایی نداشتیم، یک مختصر شهریه هم که می‎دادند مال دوتایی مان بود. همراه شهید مطهری سطح کفایه و یک مقدار زیادی از مکاسب را نزد مرحوم آیت الله آقای داماد خواندیم. مقداری از کتاب رسائل را هم نزد آیت الله آقای حاج آقا رضا بهاء الدینی متوفای سال 1376 ه. ش، مدفون در جوار حرم مطهر حضرت معصومه (س). خواندیم، و درسها را با یکدیگر بحث می‎کردیم.

(پیوست شماره 2)

ناوبری کتاب