آن مالیات بدهی، ما یک مقدار نان که از نجف آباد میآوردیم گاهی اوقات که با ماشین میآمدیم اگر پول نداشتیم بدهیم نانها را از ما میگرفتند، گاهی اوقات مجبور میشدیم از ماشین پیاده شویم و از راههای دیگر برویم که از دم دروازه و نواقلی عبور نکنیم !در نجف آباد اگر میخواستیم از باغ چیزی به خانه ببریم دم نواقلی از آن مالیات میگرفتند؛ این یک نوع مالیاتی بود که مردم را به ستوه میآورد، معمولا آدمهای خشنی را هم برای این کار میگذاشتند، گاهی مردم را کتک میزدند و اذیت میکردند.
دو داستان عبرت آموز
دوتا داستان که تقریبا داستانهای سیاسی هم هست به مناسبت در همین جا یادآور میشوم چون محتمل است دیگر فرصتی مناسب پیدا نکنیم. ببینید حوزه های علمیه ما چه قم چه نجف همیشه هدف توطئه دشمنان اسلام و استعمارگران بوده است و چون میدانسته اند که در حقیقت حوزه ها هستند که به مردم فکر و جهت میدهند پیوسته درصدد نفوذ در آنها بوده اند،و قطعا بدانید الان هم ایادی دارند،با اینکه ما اکنون خیال میکنیم استعمار شکست خورده اما شکست نخورده، سبک استعمار عوض شده به قول خودشان میگویند استعمار جدید. استعمار روشهای مختلف دارد؛ اینها در نجف در قم همیشه ایادی داشته اند و ایادی اینها شیطنتهایی میکرده اند؛ و ما در عین حال که کار آخوندی و دینی مان را میکنیم بایستی توجه داشته باشیم که یک وقت آنها سر ما کلاه نگذارند، اینها بسا افرادی را میفرستادند درس طلبگی بخوانند طلبه بشوند برای اینکه رموز آخوندی را یاد بگیرند و به نفع آنها کار بکنند، من این داستانها را میگویم چون ممکن است در آینده ما یک چنین گرفتاریهایی پیدا کنیم:
1 - حاجی نوری و کتاب فصل الخطاب فی تحریف الکتاب:
آقای حاج شیخ محمد علی گرامی از مرحوم آیت الله مرعشی نجفی داستانی را برای من نقل کرد که خیلی تکان دهنده بود، ایشان گفتند: آیت الله مرعشی یک وقت