یک نفر، باید صبر کنند بقیه بمیرند تا قهرا در یک نفر متعین گردد"، آقای آذری گفت: "این هم یک اشکال سوم "، من گفتم: "مهمترین اشکال همین است ". این بود خلاصه ای از جریانات گذشته.
اگر -از باب فرض - همه این امور قابل اغماض باشد، ولی فشار مامورین اطلاعات و سپاه و گروههای فشار در بلاد مختلف کشور در این رابطه به اهل علم و اهل منبر قابل اغماض نبود، زیرا به طورکلی مرجعیت شیعه بازیچه سیاستهای بچه گانه شده بود، و همین امر باعث و انگیزه من بود در سخنرانی 13 رجب 1418، و عجیب است که چرا آقایان دیگر در این زمینه احساس تکلیف نکردند.
حمله گسترده به حسینیه، دفتر و داخل بیت
پس از سخنرانی مذکور چند نوار از آن منتشر شد، ولی از ناحیه اطلاعات به برخی از افراد دفتر فشار وارد آمد لذا خود من از پخش بیشتر نوار جلوگیری کردم. در چند روز اول هرچند برخی روزنامه ها را به هتاکی و نثار کلماتی رکیک -که شخصیت گویندگان آنها را نشان میداد- وادار کردند ولی در قم خبری نبود و من هم مانند سابق به تدریس خود ادامه دادم؛ البته در همان زمان به محل درس مرحوم آیت الله آذری قمی در فیضیه حمله میشد و برای ایشان مزاحمتهایی را فراهم میکردند.
تا اینکه در روز هفدهم رجب جمعی از آقایان مرتبط با شورای مدیریت حوزه به منزل آمدند و گفتند: "هدف شما از سخنرانی 13 رجب چه بود؟" گفتم: "من احساس تکلیف کردم و مطلب خلافی هم نگفته ام ". گفتند: "ممکن است جمعی عکس العمل نشان بدهند"، گفتم: "حق را باید گفت و من به وظیفه الهی خود عمل کردم، وانگهی سخنرانی انجام شده را که نمی شود برگرداند و جلوی پخش نوار آن را هم من گرفتم، و تا حال به خیر گذشته ". گفتند: "معلوم نیست و بناست فردا از ناحیه شورای مدیریت حوزه تعطیل اعلام و راهپیمایی انجام شود".
بالاخره در این میان عناصری مشغول توطئه شدند و گروههای متشکل از بچه های