دیگر مخالف بودیم، ولی کاری از ما ساخته نبود فقط از جلسه خارج شدیم "، اینجاست که خطر فدا کردن حقیقت در راه مصلحت محسوس میگردد.
قانون جامعه مدرسین این بود که هر طرحی باید در جلسه اقلا به امضای چهارده نفر برسد تا بتوان به نام جامعه اعلام نمود، آقایان گفتند: ما با تلفن از هفت نفر دیگر که حضور نداشتند موافقت گرفته ایم در صورتی که لازم بود همه در جلسه حاضر باشند، به علاوه برخی از آنان تکذیب کردند. و بالاخره با این وضع غیر عادی و با فشاری که ما در قم ناظر بودیم مرجعیت شیعه را فدای اغراض سیاسی کردند و ملت را به اشتباه انداختند. و پس از این اعمال،برخی از افراد سپاه و اطلاعات در بلاد مختلف به اهل علم و مبلغین فشار میآوردند که باید ایشان را به عنوان مرجع معرفی کنید و از ایشان مساله بگویید و از بیان فتاوای جمعی از مراجع جلوگیری میکردند، و هر کس تخلف میکرد علیه او گزارش میدادند و او را گرفتار دادگاه ویژه میکردند. کسی مخالف نبود که ایشان نیز مانند دیگران رساله و مقلدینی داشته باشد، ولی با این رفتار سپاه و اطلاعات و برخی نهادهای دیگر امر مرجعیت تحمیلی و مبتذل شد، و شاید برخی مسئولین بالا از این کارها خبر نداشتند ولی جریان چنین بود.
وقتی آیت الله طاهری اصفهانی قضیه مرجعیت آقای خامنه ای را نوشت من به یک آقایی گفتم بعید به نظر میرسید که آقای طاهری به این شکل مرجعیت آقای خامنه ای را بنویسد، او رفته بود به آقای طاهری گفته بود، ایشان گفته بود من چه کنم آقای رشیدی دادستان دادگاه ویژه در اصفهان چند مرتبه آمد اینجا و به من اصرار کرد که شما باید این را بنویسید و من هم دیدم نمی شود ننویسم؛ یا اینکه آیت الله آذری قمی با اینکه خلاف عقیده اش بود با مقداری اگر و مگر یک چیزی نوشته بود. اینها با فشار بعضی علما را وادار کردند که چیزهایی بنویسندمرحوم آیت الله آذری قمی در این اواخر به شدت از مواضع قبلی خود اظهار ندامت وپشیمانی کردند و در نامه مفصلی که در مورخه 1376/8/5 خطاب به جناب آقای خاتمی رئیس جمهور نوشتند چنین آوردند: "... و اما جامعه مدرسین که معظم له (آقای خامنه ای) را به عنوان یکی از مراجع سبعه معرفی کردند نیز برخلاف ضوابط شرعی و قانونی خود عمل کردند، زیرا با رای تلفنی و در جوی ناسالم ایشان را معرفی کردند که برخی از تلفن شونده ها بعدا آن را انکار کردند، چون شرط مرجعیت دو چیز است که هیچیک برای معظم له (آقای خامنه ای) موجود نیست، ... جامعه مدرسین که به جواز تقلید معظم له رای داده اند تنها به لحاظ مصلحت نظام بوده که مصلحت اندیشی در این امر حیاتی صحیح نبوده و نیست، ... ولی اخیرا این شعار "هم مرجعی هم رهبری " توسط بچه های اطلاعاتی سر داده شد و روز رای گیری جامعه مدرسین عده ای از آنها به منظور فشار بر جامعه که متاسفانه با تبلیغات داخل جلسه آقای یزدی و آقای جنتی و یک نفر دیگر ضربه تلخ خود را به انقلاب مقدس اسلامی وارد کرد. در این میان بی توجهی حقیر هم دایر بر اینکه وجوه شرعیه باید به رهبر داده شود ضربه کاری خود را زد، که باید استغفار کرده و این فتوای بی موقع را محو کرد. در همین نامه است که ایشان در اعتراض به حمله شبانه به بیت آیت الله العظمی منتظری مینویسند: "چرا مقام معظم رهبری وضعیت مرجعیت بخصوص حضرت آیت الله العظمی منتظری را به دست یک مشت بچه های اطلاعاتی داده اند که شبانه قصد تعدی به حریم مرجعیت و غارت آرشیو و دیگر اشیاء ایشان را مینمایند، و افراد ناصح و خیرخواه رابا چشم بسته و اهانت به زندان میبرند...آن روز یک نفر از جامعه مدرسین در دفاع وحمایت از معظم له قدمی برنداشت وکلمه ای نگفت،من حقیر هم چیزی نگفتم، ولی امروز از خدای خود و پیغمبرم شرمنده ام و معذرت میخواهم ".، رادیو و تلویزیون هم که در اختیار خودشان بود و مردم که روزنامه را میخوانند یا به رادیو گوش میدهند چه میدانند که چه خبر است و این امضاها به چه شکل گرفته شده است ؟ خوب وقتی