طریق الی الواقع است. در حقیقت راه علم مردم فتوای مجتهدی است که این راه را رفته و بر اساس کتاب و سنت این فتوا را استنباط کرده است، اگر چنانچه ده نفر فقیه روی یک مساله نظر بدهند و نظر آنان هماهنگ و موافق باشد طبعا وثوق و اطمینان بیشتری میآورد -نظیر تشکیل شورای پزشکان برای تشخیص یک بیماری - و طریقیت این برای کشف واقع زیادتر است؛ ما به مرجع تقلید به عنوان یک قطبی که دراویش به قطبهای خودشان نگاه میکنند نگاه نمی کنیم، مرجع تقلید هم این طور نیست که بگوییم فتوا را از امام زمان (عج) گرفته است، این حرفهایی است که بعضی از عوام میگویند، واقعش این است که فقیه از کتاب و سنت احکام را استنباط میکند و نظر خودش را میگوید، حالا اگر ده نفر مجتهد و فقیهی که در مظان مرجعیت و اعلمیت میباشند و در رده بالا از نظر علم و تقوا قرار دارند در یک مساله ای نظر بدهند قطعا به واقع نزدیکتر است؛ و نظر آنها موضوعیت هم ندارد بلکه طریقیت دارد، مثل اینکه در یک مساله یک خبر صحیح داشته باشیم یا ده خبر صحیح، که ده خبر صحیح برای انسان وثوق بیشتری میآورد تا یک خبر صحیح ؛ و بالاخره چون فقه دارای رشته های زیادی است و غالبا هر کسی در یک رشته خاصی میتواند اعلم باشد و بعضی مواقع تشخیص اعلم نیز دشوار میباشد لذا اگر مجمعی از بزرگان فقها تشکیل شود مطلوبتر و فتاوای آنان به حق نزدیکتر است.
ولی این نکته را هم باید توجه داشت که افراد واجد شرایط واقعا خودشان بیایند و شورایی تشکیل بدهند نه اینکه حکومت و قدرت بیاید چند نفر را که مطابق سیاست خودش است جمع کند و اسمش را شورا بگذارد، شورای تحمیلی که از خودش استقلالی نداشته باشد بر خلاف استقلال مرجعیت است، ولی اگر واقعا مجتهدینی که از خودشان استقلال فکری دارند و تحت تاثیر هیچ قدرتی نیستند تفاهم کنند و یک شورای فتوایی درست کنند چیز مفیدی خواهد بود؛ و اگر تشکیل شورای فقها میسر نشود با توجه به اینکه در اثر تکامل فقه و کثرت مسائل مستحدثه تخصص یک فقیه در همه آنها بسیار مشکل است بجاست هر فقیهی در یک رشته از رشته های فقهی متخصص شود و در هر رشته به متخصص آن رشته مراجعه شود، نظیر علم طب و سایر علوم که به رشته های گوناگون تقسیم شده اند.