صفحه ۷۴

س: مرحوم ملاباشی چه کسی بود؟

ج: حاج آقا مرتضی ملاباشی فردی پولدار بود و زن و بچه هم نداشت، ایشان می‎گفت من ثروتمند بودم و داشتم به انحراف کشیده می‎شدم، اتفاقا در شیراز از یک منبری یک جمله از نهج البلاغه شنیدم و آن جمله مرا تکان داد و از آن روز عاشق نهج البلاغه شده ام؛ روحیات و لحن بیان حاج میرزا علی آقا انسان را تکان می‎داد، هر وقت خطبه های آخرت و تقوا را می‎خواند خود ایشان گریه می‎کرد، و این روحیه در ساختن روحیه ما خیلی موثر بود.

اما کتابهای متفرقه ما اصلا نداشتیم حتی کتابهای درسی را هم نوعا نداشتیم، من یادم هست یک کتاب معالم به دو ریال و ده شاهی خریده بودم و کتاب شرح لمعه را هم که وقفی بود از کسی به امانت گرفته بودم بعدبه صاحبش برگرداندم، ما پول نداشتیم کتابهای اصلیمان را بخریم چه رسد به کتابهای متفرقه؛ امروز الحمدلله کتابخانه ها و این امکانات برای آقایان طلاب و دانشجویان هست که باید قدر بدانند و از آنها استفاده کنند، آن وقت اصلا این امکانات نبود، برای به دست آوردن کتاب باید آن قدر این و آن را می‎دیدیم تا یک کتاب وقفی را به امانت به ما بدهند.

س: آیا در آن زمان مدرسه های دولتی دایر شده بود یا خیر؟

ج: بله، مدرسه دولتی بود اما مردم متدین خیلی به مدارس دولتی خوش بین نبودند، لذا در نجف آباد یک مدرسه ملی بود در مقابل مدرسه های دولتی که از دانش آموزان پول می‎گرفتند و سرپرست آن فردی به نام آملا حسینعلی بود که مقداری هم درس طلبگی خوانده بود و فرد متعبدی بود، من دو سه ماهی در آن مدرسه درس خواندم، یک روز من را برای بد نوشتن یک کلمه کتک زدند به حدی که مریض شدم، دیگر از مدرسه رفتن بیزار شدم و به مدرسه نرفتم، پدرم مرا به مکتب برد تا درس بخوانم، در مکتب یک جلد تفسیر منهج الصادقین خطی بود که از روی آن، هم تمرین خط می‎کردم و هم درس می‎خواندم.

ناوبری کتاب