حل میکرد و..."، ظاهر کلام ایشان این بود که میخواستند آینده مرا تشبیه کنند به مرحوم آخوند گزی.
مشکلات تحصیل طلبگی
غرض اینکه زمان ما زمان بحران حکومت رضاخان بود، عمامه ها را برمی داشتند، مزاحم طلبه ها میشدند، ما که عمامه نداشتیم ولی آنها که عمامه داشتند در ترس و وحشت بودند، خیلی از آنها هم کلاهی شدند و رفتند به دهات، از نظر اقتصادی هم وضع طلبه ها خیلی بد بود؛ خود آیت الله حاج سید علی نجف آبادی زن و بچه اش در نجف آباد بودند، با این مقام علمیش در مدرسه صدر یک حجره داشت، آن وقت گاهی در حجره این طلبه یا آن طلبه و گاهی از اوقات بعضی بازاریهای اصفهان ایشان را میبردند در خانه یک شامی، آبگوشتی به ایشان میدادند؛ وضع این گونه بود.
س: آن زمان شما از اینکه طلبه شده اید احساس پشیمانی نمی کردید؟
ج: نه اتفاقا، خیلی هم به حکومت بدبین بودیم و اینها را ظالم و متعدی میدانستیم، اصلا آرزو هم نداشتیم یک وقت مقام آنها را داشته باشیم،به همین طلبگی هم خیلی دلخوش و علاقه مند بودیم.
س: در آن زمان آیا مشکلاتی بر سر راه تحصیل شما وجود داشت و آیا غیر از کتابهای درسی کتابهای دیگری هم مطالعه میکردید؟
ج: عرض کردم، در آن زمان ما نه کتاب داشتیم ونه کسی ما را راهنمایی میکرد که فلان کتاب را بخوانید،کتابهای متفرقه ای که چاپ میشد از آنها اطلاع پیدا نمی کردیم، با روزنامه هم سر و کار نداشتیم، رادیو هم که آن زمان نبود، فقط همان درس نهج البلاغه بود که آن هم تصادفا یک روز برخورد کردم به مرحوم حاج آقا مرتضی ملاباشی که شاگرد حاج میرزا علی آقا شیرازی بود و ایشان مرا به رفتن درس نهج البلاغه تشویق کرد.