کفششان را وصله میکردند، حضرت فرمودند: "ما قیمه هذه النعل " این کفش چقدر ارزش دارد؟ گفتم ارزش ندارد، حضرت فرمودند: "والله لهی احب الی من امرتکم الاان اقیم حقا او ادفع باطلا"نهج البلاغه، خطبه 33 به خدا سوگند این کفش از امارت و حکومت شما نزد من محبوبتر است مگر اینکه بتوانم حقی را به پا دارم یا باطلی را برطرف کنم. اگر انسان نتواند حق را به پا دارد یا از باطلی جلوگیری کند فقط اسم باشد چه فایده ای دارد جز مسئولیت سنگین ؟ بر اساس فرمایش حضرت، کفش نیاز انسان را برطرف میکند اما حکومتی که انسان نتواند توسط آن به اسلام و به مردم خدمت کند فقط مسئولیت است و برای انسان وزر و و بال دارد، این یک واقعیتی است. نظر من نسبت به مرجعیت هم به همین شکل است، مرجعیت هدف نیست وسیله است برای خدمت به اسلام و حوزه های علمیه، حالا بعضی ها میآیند به من میگویند باید برای جلب نظر بعضی افراد این کارها را کرد که مرجعیت شما تثبیت شود، من میگویم چه داعی داریم ؟ ما یک طلبه ای هستیم که مشغول درس و بحثمان هستیم اگر کسی آمد از ما مساله ای پرسید جواب میدهیم، نیامد هم بروند جای دیگر مساله شان را بپرسند، ما بیاییم راه بیفتیم بگوییم از ما مسائلتان را بپرسید؟ ما در سابق از روی مزاح میگفتیم: اگر در یک زمان دکترها زیاد بشوند آیا باید وسایلشان را در یک زنبیل بگذارند و راه بیفتند مانند دستفروشان که ایها الناس ما کار دکتری میکنیم ؟! حالا ما راه بیفتیم بگوییم با مرجعیت کار دارید یا نه ؟! ما مشغول درس و بحثمان هستیم،کسی هم مساله پرسید جواب میدهیم، ما داعی نداریم که خودمان را در معرض این مسائل قرار بدهیم؛ منظور این است که این گونه کارها غیر از مسئولیت و گرفتاری و اینکه در روز قیامت انسان باید جواب بدهد فایده ای ندارد.
بالاخره من استعفا ندادم، و کسی به من مقام نداده بود تا بخواهم استعفا بدهم، آنچه در مصو به مجلس خبرگان آمده بود این بود که برای رهبری بعد از امام مردم به ایشان علاقه دارند، این امر یک خبر بود نه جعل مقام برای من، و اگر فرضا من مقامی داشتم آنها حق عزل مرا نداشتند. خبرگان اساسا حق نداشتند مرا نصب یا عزل نمایند، آنها فقط به عنوان خبره نظر خودشان را ابراز میکنند، و اگر بناست مجتهد از