گفت: "اگر شما بنویسید منافقین در بیت من نفوذ داشتند امام خوشش میآید"، من گفتم: "امام از دروغ خوشش میآید؟!" ایشان گفتند: "لابد چیزی بوده است !" آقای نوری که این جمله را گفت من خیلی عصبانی شدم و گفتم: "... خورده است هر که میگوید منافقین در خانه من نفوذ کرده اند و آنها به من خط میدهند، بلند شوید بروید!".
این گفته من که با تندی بیان شد موجب گردید که آنها ساکت شوند و دیگر به اصرار خود ادامه ندهند؛ بعد از مدتی گفتم: "حالا که اصرار دارید من خودم سر فرصت یک چیز مناسبی با فکر خودم مینویسم که خیال همه شما را راحت کنم "؛ بالاخره آنها بلند شدند رفتند و من به فکر خودم آن نامه 1/7 را که از رسانه ها منتشر شد نوشتم و به وسیله آقای نوری برای دفتر امام فرستادم. بعد آقای نوری زنگ زدند که بالاخره آن چیزی را که ما میخواستیم شما ننوشتید، گفتم: "دیگر همین است که نوشته ام ".
به یاد دارم فردای آن روز در همان بحران آقای حاج شیخ حسن ابراهیمی به من گفت: "شما که زندگی خودتان را وقف امام کرده اید الان هم چون ایشان نوشته اند اداره منزل شما در اختیار منافقین است شما این را قبول کنید و بنویسید که حرف امام زمین نخورد و در راه ایشان فداکاری کرده باشید!" من از این پیشنهاد خیلی تعجب کردم؛ من حرف دروغ و تهمتی را به خود بخرم تا حرف ناصحیح دیگری زمین نخورد، این چه منطقی است ؟
س: حضرتعالی فکر میکنید آقای حاج شیخ عبدالله نوری یا افراد دیگر در این قضایا نقش یکی از عوامل توطئه را ایفا میکردند یا اینکه واقعا قصد و نیت خیر داشته اند؟
ج: آقای حاج شیخ عبدالله نوری از افراد خوش استعداد و باهوش و فاضل و علاقه مند به اسلام و انقلاب میباشد و تا حال پستهای حساسی را در انقلاب متصدی شده و خوب اداره کرده است؛ و به نظر میرسد در جریان نامه 1/6 ایشان از بیت امام مبعوث بودند و ظاهرا قصد اصلاح داشتند. شنیدم ایشان گفته بودند آقایان تصمیمات حادی داشتند و من با این اقدام میخواستم از انجام کارهای حاد جلوگیری کنم، حالا