امام برطرف کرده باشم و چنانچه امام تصمیمی دارند این کار را راحت انجام دهند دو نامه برای امام نوشتم، یکی به تاریخ 1/3 و دیگری 68/1/4 که همان گونه که قبلا گفتم نامه اول را آقای قاضی خرم آبادی مانع شد بفرستم و فقط نامه دوم را برای بیت امام ارسال کردم، و با وجود این نامه زمینه ای برای نامه 1/6 باقی نمی ماند، ولی با کمال تعجب مشاهده شد فردای آن روز که من نامه 1/4 را برای بیت امام فرستادم نامه محرمانه من خطاب به مرحوم امام که در باره اعدامها بود و مربوط به هشت ماه قبل میشد از طریق بخش فارسی رادیو بی بی سی خوانده شد و پیدا بود که اگر امام این قضیه را میفهمیدند بشدت عصبانی میشدند، بخصوص اگر به ایشان بگویند این نامه از طریق بیت من برای بی بی سی فرستاده شده است.
این قضیه گذشت تا اینکه روز 6 یا 68/1/7 -تردید از من است - صبح زود که من برای درس به طرف حسینیه میرفتم آقای دری نجف آبادی که آن زمان در دفتر من بود به من گفت: "بناست از دفتر امام نامه ای برای شما فرستاده شود، بهتر است شما در درس چیزی نگویید"، گفتم: "من از نامه خبر ندارم تا بخواهم چیزی بگویم "؛ معلوم شد آقای دری از نامه اطلاع داشته و من بی اطلاع بودم ! حالا ایشان از کجا خبر داشته نمی دانم.
به همین جهت من منتظر بودم، نزدیک ظهر دیدم آقای محمدعلی انصاری آمد منزل من و نامه سربسته ای را به من داد و گفت: "این نامه را امام دادند خدمت شما" و رفت. من نامه را با تعجب زیاد خواندم و دیدم خیلی نامه تندی است، و از طرف دیگر در آن وقت احتمال اینکه این نامه از امام نباشد در ذهنم خطور پیدا نکرد و فکر نمی کردم سیاست بازان تا این حد در حریم ایشان نفوذ پیدا کنند.