توسط امام خمینی (ره) به سفیر ما در سیرالئون گفته بود که کار جنگ تمام است و بزودی امام خمینی قطعنامه را خواهد پذیرفت. حالا سفیر فلسطین از کجا این اخبار را به دست آورده بود معلوم نیست !
بالاخره همه این عوامل دست به دست هم داد تا ذهن امام را نسبت به من ملکوک کنند و زمینه های حوادث سال 68 پدید آید؛ در این اواخر گاهی از برخی پیامهای مرحوم امام که از رسانه ها پخش میشد استفاده میشد که ایشان به من و دفتر من اشاره دارند و پیدا بود نزد ایشان راجع به من و دفتر من صحبتهایی شده و شنیدم به ایشان گفته بودند منافقین در بیت فلانی نفوذ کرده اند و او سخنگوی آنان شده است. به هرحال ایشان در تهران بودند و من در قم مشغول درس و بحث، دور از ایشان و بی خبر از خیلی چیزها. از نامه ای هم که آقایان کروبی و امام جمارانی و سید حمید روحانی در اواخر بهمن 1367 به من نوشته بودند کاملا مشخص بود که مقدمات برکناری من فراهم شده است، زیرا آنان بدون نظر بیت امام کاری انجام نمی دادند. البته در جواب نامه آقایان خود من چند کلمه ای نوشتم و بعد از اینکه آنها نامه دیگری نوشتند فرزندم سعید برای آنان جوابیه ای ارسال نمود.
مطلب دیگر اینکه در همان اوایل که مرحوم امام در اثر کسالت به تهران منتقل شدند روزی آقای حاج سید سراج الدین موسوی یک نامه سربسته از مرحوم امام برای من آورد که روی پاکت آن نوشته بودند: "بعد از مرگ من این نامه را باز کنید"؛ من بدون اطلاع از محتوای نامه آن را حفظ کردم تا اینکه در تاریخ 1367/12/28 آقای محمدعلی انصاری از بیت امام به قم آمد و گفت: "امام فرموده اند نامه مرا بدهید"، من هم یک رسید از ایشان گرفتم و نامه را دادم و فهمیدم مطلبی در میان هست؛ تا اینکه در تاریخ 68/1/2 اعلامیه ای به نام امام در رسانه ها خوانده شد تحت عنوان "پیام به مهاجرین جنگ تحمیلی " و در آن اشاره ای به بیت من شده بود، در قسمتی از آن آمده بود که من با هیچ کس عقد اخوت نبسته ام و میزان ارادت من به افراد پایبندی آنان به اسلام و انقلاب است. من وقتی این قبیل نامه ها و لحن تند امام را دیدم فهمیدم که بزودی تصمیماتی درباره من گرفته خواهد شد و برای اینکه بعضی شبهات را از ذهن