صفحه ۶۶۷

زندانها از کارهای خلاف و شکنجه های قرون وسطایی که متاسفانه به نام اسلام و امام انجام می‎شد اطلاع داشتم و برای حفظاسلام و حرمت امام به ایشان خبر می‎دادم، ولی جمعی اعتراض داشتند که چرا به ایشان اطلاع می‎دهید، و شنیدم حاج احمد آقا گفته بود: "آقای منتظری باید از آقای... یاد بگیرد که از قم می‎آید و دست امام را می‎بوسد و عقب عقب برمی گردد، ولی آقای منتظری می‎آید با امام یک و دو می‎کند"؛ غافل از اینکه مردم برای اجرای اسلام و عدالت انقلاب کردند، و اگر بناست همان کارهای رژیم سابق انجام شود -آن هم به نام اسلام - انقلاب نمی کردیم بهتر بود، برای اینکه اقلا قداست اسلام محفوظ بود. در عین حال من هیچ گاه به فکر مقام نبودم و هدفی جز خدمت به اسلام و انقلاب اسلامی نداشتم، بر کسی هم منت ندارم چون به وظیفه شرعی عمل می‎کردم.

و بالاخره به شخص امام خدمت می‎کردم چون ایشان را مظهر اسلام و انقلاب اسلامی می‎دانستم، البته مانند برخی از افراد نسبت به ایشان غلو نمی کردم؛ ایشان را با تقوا و بی هوا و شجاع و بادرایت می‎دانستم ولی معصوم نمی دانستم و خودشان هم ادعای عصمت نداشتند. ایشان را همان گونه که بودند می‎شناختم، نه آن گونه که متملقین و فرصت طلبان می‎خواستند؛ به قول شاعر عرب:

"و من ذاالذی ترضی سجایاه کلها کفی المرا نبلا ان تعد معایبه "
کیست که همه خصلتهای او پسندیده باشد؟ برای بزرگواری مرد همین بس که عیبهای او شمارش شود.

اما اینکه چه زمینه هایی بوجود آمد که در روزهای آخر ایشان چنین واکنش تندی نشان دهند از زوایای مختلف می‎توان بررسی کرد؛ همان گونه که عرض کردم من همان ابتدا نسبت به برخی تندرویها و کارهای خلاف که متاسفانه به نام اسلام و امام انجام می‎گرفت اعتراض داشتم و اعتراض خودم را هم پنهان نمی کردم، یا به امام یا به مسئولین و گاه برای مردم بیان می‎کردم. در قضیه جنگ با اینکه من خود در صحنه بودم و به جبهه هم رفتم و از محل کمکهای مستمر مردمی زیاد به جبهه کمک می‎کردم، و نمایندگان من در جبهه آقایان محمدعلی رحمانی و مرحوم گل سرخی بودند، و با اینکه پدر و فرزند و نوه های من در جبهه حضور داشتند و فرزند من در جبهه یک چشم خود را از دست داد و یکی از نوه هایم به شهادت رسید ولی مع ذلک راجع به مشکلات جنگ چندین نامه به مرحوم امام نوشتم، و پس از فتح خرمشهر به دفتر ایشان

ناوبری کتاب