که در کشور چه میگذرد، بالاخره یک کسی باید ایشان را در جریان میگذاشت، احمد آقا و دیگران هم از باب اینکه مراعات حال ایشان را میکردند و نمی خواستند که ایشان ناراحت بشوند خیلی از مسائل را به ایشان نمی گفتند. من هم از باب اینکه افراد مختلف به من مراجعه میکردند و بسا من میتوانستم از خیلی از نارسایی ها جلوگیری کنم خودم را موظف به اقدام میدیدم، من گاهی فکر میکنم که نکند وظیفه ام بیشتر از اینها هم بوده است و من عمل نکرده ام. در حکومت اسلامی افرادی که از مسائل آگاهی دارند وظیفه دارند که نظرات خود را به حاکم اسلامی منعکس کنند، نارسایی ها را به او بگویند در عین حال دست و بازوی او هم باشند.
از همین آقای آشتیانی که امام جمعه آشتیان است نقل شد که گفته اند یک وقت من از بس مشکلات را دیدم بلند شدم رفتم دفتر امام که این مسائل و مشکلات را برای ایشان مطرح کنم، بعد هنگامی که به دفتر امام رفتم یکی از آقایان دفتر امام به من گفتند شما خدمت امام میروید ملاحظه حال امام را بکنید و یک چیزهایی بگویید که ایشان خوشحال شوند مبادا یک چیزهایی بگویی که ایشان ناراحت بشوند، اگر هم امام از شما چیزی پرسید، بگویید الحمدلله اوضاع خیلی خوب است و مردم دعاگو هستند و راضی اند و مشکلی وجود ندارد و...، ایشان گفته بود من اصلا بلند شده ام اینجا آمده ام که مشکلات را بگویم، بعد بدون اینکه چیزی بگوید برگشته بود، اوضاع به این شکل بود. شاید تنها کسی که جرات میکرد بعضی از مشکلات و نارسایی ها را به امام بگوید من بودم، من از همان اول هم اگر چیزی به نظرم میآمد به طور صریح مطرح میکردم، برخورد من با آیت الله بروجردی هم به این شکل بود، من با آیت الله بروجردی هم به طور صریح صحبت میکردم، مردم با پیغمبراکرم (ص) و با امیرالمومنین (ع) هم صریح حرفشان را میزدند، چرا ما باید یک جوی ایجاد کنیم که اگر کسی اشکال و ایرادی به نظرش رسید نتواند حرفهایش را بزند؟! من این را وظیفه خود میدانستم؛ به نظر من آنها که در برابر نابسامانی ها و بی عدالتی ها سکوت میکنند گناهکار ند نه آنها که از راههای صحیح و برای خیرخواهی حرفشان را میزنند.