میپرسیدند، یک کسی مساله ای داشت، کاری داشت، نزاعی و اختلافی داشت میگفت حاج آقا خواهش میکنم تشریف بیاورید، ایشان در همان دکان مساله اش را حل میکرد و جوابش را میداد، وضو یادش میداد، نماز یادش میداد، وجوهاتش را حساب میکرد، اختلافات را حل میکرد و...؛ من یادم هست یک زمان پنج شش ساله بودم در باغ گوسفند میچراندم، ایشان قدم زنان وارد باغ شدند و سراغ پدرم را از من گرفتند،من دویدم رفتم به پدرم گفتم یک کسی که یک چیزی روی سرش هست آمده با شما کار دارد، آن زمان من کلمه عمامه را نمی دانستم، پدرم آمد دید مرحوم حاج شیخ احمد است، ایشان خیلی با مردم خودمانی بود، در بیان مسائل و احکام خیلی خوش ذوق بود؛ اما راجع به مسائل سیاسی، این مسائلی که الان هست آن روزها در آنجا خیلی مطرح نبود.
از کارهایی که مرحوم حاج شیخ احمد کرد اصلاح قبله نجف آباد بود، هنگامی که ایشان به نجف آباد آمده -در آن زمان بیست و چهار پنج سالش بیشتر نبوده - به مردم گفته است این قبله شما درست نیست، در ابتدا مردم با نظر او مخالفت میکرده اند و حتی تا این اواخر بعضی از روحانیون نجف آباد نظر او را درست نمی دانستند، تا اینکه بالاخره ایشان مجبور میشود از علمای اصفهان کمک بگیرد، و مرحوم آیت الله حاج میرزا محمد صادق را آورده بود و ثابت کرده بود که مردم نجف آباد سالها به طرف جنوب یعنی با چهل و پنج درجه انحراف از قبله نماز میخوانده اند؛ ایشان از این گونه خدمات برای مردم داشت، بسیار آدم مقاوم و شجاعی بود، در اظهار عقیده و انتقاد حتی انتقاد از روحانیت هراسی نداشت، میگفت: "روحانی باید در میان مردم باشد، این یعنی چه که مردم بترسند به یک روحانی حرفشان را بزنند".
ایشان بر عکس سایر روحانیون زندگی تشریفاتی و بیرونی و اندرونی نداشت، و تا آخر هم در یکی از خانه های قدیمی نجف آباد زندگی میکرد، دوتا زن هم داشت که هر کدام از آنها در یک اطاق زندگی میکردند، ایشان در همان خانه هم از مردم پذیرایی میکرد، هم مجلس تشکیل میداد، هم مباحثه میکرد، هم محل زندگیش بود، برادرشان هم در آن خانه بودند؛ این جور نبود که مثلا وجوهی برسد ایشان خرج زندگی خودش بکند؛ اصلا در زندگی هیچ تشریفاتی نداشت، خیلی ساده زندگی میکرد؛ اینکه گاهی اوقات شعار داده میشود که روحانیون باید هم سطح