با آنها کارهایش را پیش ببرد.
بعد از انقلاب هم هیچ موردی نبوده که من سفارش کرده باشم به سید مهدی کاری واگذار کنند و هیچ گاه نیز عضو دفتر من نبود، بعد از انقلاب سید مهدی به سپاه رفت و پست بالایی هم داشت "عضو شورای مرکزی سپاه "، چند وقت بعد یک بار آقای خامنه ای به عنوان یکی از خدمات خود نزد من و آقای هاشمی گفت: "من سید مهدی را معرفی کردم که در سپاه باشد". این مطلب را هم که میگویند امام از همان اول مخالف سید مهدی بودند ثابت نیست؛ هیچ وقت مرحوم امام یک کلمه ای راجع به سید مهدی با من صحبت نکردند، سید مهدی پس از پیروزی انقلاب حدود پنج سال در شورای فرماندهی سپاه بود و کرارا با امام و سایر مسئولین بالا ملاقات میکرد و از کارهای سپاه و نهضتها به آنان گزارش میداد ولی این مسائل مطرح نبود، چطور شد که این اواخر عمر مرحوم امام این مسائل مطرح شد؟!
یک وقت این اواخر بود که آقای هاشمی رفسنجانی در یک جلسه ای در منزل ما مطرح کردند که روی سید مهدی هاشمی حساسیت هست خوب است ایشان را بفرستیم در خارج از کشور در یک سفارتخانه ای باشد و در ایران نباشد، من با تعجب به ایشان گفتم آخر این چه مطلبی است ! به زور که نمی شود فردی را به جایی فرستاد. من فکر میکنم ریشه قضیه هم این بود که برخی افراد برای بعد از امام نقشه میکشیدند و گمان میکردند در بیت من سید مهدی و سید هادی کارگردان اصلی قضایا میباشند و با وجود اینها دیگران نمی توانند به من خط بدهند، آنان میخواستند همان وضعیتی را که زمان امام در بیت امام داشتند در بیت من هم داشته باشند و اینها را مزاحم کار خودشان میدیدند؛ این بود که این مسائل را علم کردند در صورتی که سید مهدی اصلا جزو دفتر من نبود. در آن نامه نه صفحه ای هم من این مطلب را به مرحوم امام نوشتم که اگر سید مهدی را پیش من تکه تکه هم بکنند من اختیار بیتم را دست کسی نمی دهم. اینها خودشان با سید مهدی قبلا کار میکردند و اصلا این مسائل مطرح نبود، وزارت اطلاعات، آقای فلاحیان و دیگران در فعالیتهای خارج از کشور با افراد سید مهدی فعالیت داشتند، خانه و امکانات در اختیار اینها میگذاشتند، به اینها برای فعالیتهای خارج از کشور حکم ماموریت میدادند، آقای حسنی از رفقای سید مهدی که بعدا او را بازداشت کردند و بازداشتها و