س: شما از علمای خمینی شهر آقای حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملی و آقای حاج شیخ علی مشکوه را هم میشناختید؟
ج: در آن زمان آنها را نمی شناختم، آن وقت که من اصفهان بودم حاج شیخ عبدالجواد و آقای مشکوه قم بودند ولی بعد در قم با آنها آشنا شدم و رفیق بودیم و آنها از بزرگان علما بودند.
س: تعداد شاگردانی که پای درس شما میآمدند چند نفر بودند؟
ج: من در اصفهان که صرف میر درس میدادم بیست و پنج تا سی نفر شاگرد داشتم، اتاق پر میشد.
س: درآن زمان هنوز معمم نبودید؟
ج: نه من در دفعه دوم که آمدم قم معمم شدم.
س: حضرتعالی در اصفهان هم حجره و یا هم مباحثه ای اگر داشتید بفرمایید چه کسانی بودند و معاشرت شما با یکدیگر چگونه بود؟
ج: من آن وقتی که به اصفهان رفتم دوازده سالم بیشتر نبود، مدتی یک هم مباحثه داشتم که از من خیلی بزرگتر بود و آدم خیلی متدینی بود، هم حجره هم بودیم، پدرم به اعتبار اینکه من بچه بودم من را به ایشان سپرده بود که مثلا از من مواظبت کند، ایشان بعد از مباحثه میرفت به سراغ نماز جماعت و عبادتش و کارها را میگذاشت بر عهده من، من باید غذا بپزم، جارو کنم، کارهای دیگر حجره را انجام بدهم، این گونه کارها را به من تحمیل میکرد، اینها را میگویم که بچه طلبه ها مواظب حقوق هم حجره ایهای خود باشند، ایشان گاهی با من دعوا هم میکرد شاید سیلی هم به من میزد تا جایی که من خیلی دلگیر شده از اصل طلبگی هم سیر میشدم، بعد تصادفا یک جوری شد که ایشان را بردند سربازی، من دیگر از این جهت راحت شدم؛ منظور اینکه من گرفتاری این جوری هم داشتم، مربی باید همیشه روحیات و افکار طرف را ملاحظه کند و به خاطر اینکه کوچکتر است کارها را به او تحمیل نکند. از جمله هم مباحثه ایهای دیگر من مرحوم حاج میرزا محمود معین بود، از جمله مباحثه هایی