صفحه ۵۷۱

ج: در رابطه با فرمانده کل قوا بودن آقای بنی صدر کسی با من مشورت نکرد و من از آن اطلاع نداشتم، من در قم بودم بعضی از مسائل را مانند دیگران از مطبوعات و رادیو تلویزیون می‎شنیدم منتها بعضی ها بی تفاوت بودند ولی من نسبت به آنچه به نظرم درست نبود عکس العمل نشان می‎دادم،یا به امام می‎گفتم یا نامه می‎نوشتم یا به مسئولین پیغام می‎دادم؛ اما این گونه نبود که ریز قضایا را به من بگویند،تعیین فرماندهی کل قوا در اختیار امام بود ولی کی و چگونه این مسئولیت را به ایشان ( بنی صدر) واگذار کردند من خبر ندارم؛ تقریبا برای ما مسلم شده بود که آقای بنی صدر مساله جنگ را دارد سنبل می‎کند و این باعث شکست ما می‎شود، در همان زمان هم آقای بنی صدر رفته بود گو یا به ایلام و در آنجا با او بد برخورد کرده بودند؛ در همان ایام یک روز من رفته بودم خدمت امام، به ایشان گفتم: "شما فرماندهی کل قوا را چرا به آقای بنی صدر دادید؟" ایشان گفتند: "پس به چه کسی باید می‎دادم ؟" گفتم:"خودتان فرماندهی کل قوا را در دست داشتید، بر فرض هم می‎خواستید به کسی بدهید این مسئولیت را به یک نفر نمی دادید، در اختیار یک شورایی می‎گذاشتید یا در اختیار روسای سه قوه، تا دست یک نفر متمرکز نباشد که هر کار خواست بکند"، امام گفتند: "نه، آقای بنی صدر خیلی آدم خوبی است "؛ این تقریبا بیست روز یا یک ماه قبل از آن وقتی بود که آقای بنی صدر را عزل کردند، منظور اینکه از فرمانده کل قوایی آقای بنی صدر در اول من اطلاع نداشتم بعدا هم که به ایشان اعتراض کردم به این شکل جواب دادند،البته در همان زمان من نامه تندی هم به آقای بنی صدر نوشتم و ایشان هم آن را جواب داد که این نامه خیلی تعیین کننده بود که گو یا در کتاب آقای ایزدی "کتاب فقیه عالیقدر" هم آمده است. در روزنامه های آن زمان از جمله روزنامه انقلاب اسلامی که مربوط به خود آقای بنی صدر بود منعکس شد و مورد قضاوتها و تحلیلهایی قرار گرفت.

(پیوست شماره 123)

ناوبری کتاب