صفحه ۵۷

هر یک از ما دو قران شهریه داشتیم و مابقی دیگر همان نان و ماست و چیزهای دیگری بود که از نجف آباد می‎آوردیم. ما به این شکل زندگی می‎کردیم، این گونه که حالا وجوهات تقسیم می‎شود آن زمان به طلبه های در سطح ما داده نمی شد، طلبه های سطح بالا را نمی دانم،ظاهرا برای آنها هم خبری نبود، چون همه معترض بودند که چرا وجوهی را که داده می‎شود می‎فرستند نجف و به حوزه اصفهان چیزی نمی دهند، آن وقت چنین شیوه ای که به حوزه ها شهریه بدهند رایج نشده بود، همان موقوفات مدارس بود که بعد موقوفات را هم از طرف دولت تصاحب کردند و این چهار قران هم قطع شد.

یک مدتی هم با حجه الاسلام آشیخ اسدالله نوراللهی که الان در نجف آباد است و نیز با حجه الاسلام آقای حاج آقا یحیی فقیه ایمانی مباحثه می‎کردیم، مدتی هم با آقای حاج آقا یحیی فقیه ایمانی تفسیر صافی را مباحثه می‎کردیم؛ البته در آن زمانها کسی ما را راهنمایی نمی کرد، الان مثلا می‎بینیم بعضی مدارس در قم یا جاهای دیگر هست که برای طلاب برنامه می‎گذارند، آنها را راهنمایی می‎کنند که چه درسهایی را بخوانند، مثلا قرآن، نهج البلاغه، تاریخ و این جور چیزها جزو برنامه هاست، ولی این برنامه ها آن وقت نبود، مثلا من تا وقتی که شرح لمعه می‎خواندم حساب و عددنویسی خوب بلد نبودم، بعد مرحوم حجه الاسلام حاج شیخ غلامحسین منصور مقداری این گونه علوم را به من یاد داد. بعد من در اصفهان شروع کردم به درس گفتن، گاهی سیوطی درس می‎گفتم گاهی جامع المقدمات بخصوص "صرف میر"؛ بیست الی سی شاگرد داشتم، و این انگیزه بسیار مهمی بود برای من در مطالعه این درسها، ولذا من توصیه می‎کنم آقایان از درس گفتن غفلت نکنند، درس گفتن انسان را وادار می‎کند که مطلب را خوب درک کند، چون بالاخره می‎خواهد پیش شاگردها روسفید باشد و آبرویش نرود؛ این انگیزه می‎شود برای اینکه مطالعه کند، فکر کند؛ خلاصه اگر من چیزی یاد گرفته ام به واسطه همین درس گفتن ها بوده است، از صرف میر شروع کردم بعد انموذج و صمدیه و بعد هم سیوطی، بیانم هم خیلی ساده بود، به همین جهت افراد از درس من استقبال می‎کردند؛ چهار پنج سالی را در اصفهان گذراندم ولی هم از نظر مادی در مضیقه بودیم هم از نظر استاد، مثلا ما یک وقت می‎خواستیم منظومه منطق بخوانیم این اواخر در اصفهان یک آقایی را پیدا کردیم در " مدرسه

ناوبری کتاب