ولی در همان حد که درس خوانده بود به مسائل دینی خیلی خوب وارد بود، اغلب قرآن را از حفظ داشت، و این اواخر هم سخنرانی میکرد هم نماز جماعت میخواند، و تا آخر عمر کار کشاورزیش را داشت. من در ابتدا مقداری پیش پدرم درس خواندم، به مکتبهای سابق هم چهار پنج ماهی رفتم، یکی دو ماه هم به یک مدرسه ملی رفتم، معلم آنجا یک روز به جهت بدی خط با شلاق مرا زد و من مریض شدم و از آن پس دیگر به مدرسه نرفتم؛ بعد پدرم مرا به یک مکتب برد، و بعد از مدتی برد در مسجدی جنب منزل مرحوم حاج آقا حسین قریشی، مدتی هم شبها در آن مسجد یک مقدار صیغه های عربی و صرف میر را خواندم؛ بعد من را فرستادند اصفهان، چند ماهی هم اصفهان نزد مرحوم حجه الاسلام حاج شیخ غلامحسین منصور ادبیات خواندم.
مهاجرت به قم و عنایت آیت الله العظمی حائری یزدی
بعد شرایط جور شد و به قم آمدم،در زمان مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبد الکریم حایری یزدی در سال 1355 ه. ق به رحمت ایزدی پیوستند و در مسجد بالاسر در کنار حرم مطهر حضرت معصومه (س) مدفون هستند. بود، سنه 1314 شمسی؛ من متولد 1301 هستم، آن وقت 13 ساله بودم؛ در همان زمان از طرف دولت طلبه ها را برای عمامه گذاشتن در مدرسه فیضیه امتحان میکردند، من دو دوره را در دو روز امتحان دادم، یعنی یک روز امتحان دوره اول و فردای آن امتحان دوره دوم؛ البته من نمی خواستم عمامه بگذارم.
حدود ده ماه در قم بودم، شهریه هم به من نمی دادند، مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری گفته بودند به بچه ها شهریه ندهید، خیلی هم وضعمان بد بود، پدرم روزی ده شاهی برای من مقرر کرده بود، دوتا ده شاهی میشود یک ریال؛ من یادم هست در طول این ده ماه که در قم بودم بوی این سوهانها را از دکانها استشمام میکردم ولی توان خرید آن را نداشتم، خلاصه وضع طلبه ها خوب نبود؛ مرحوم حجه الاسلام آقای حاج شیخ ابراهیم ریاضی مقسم شهریه مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم و مورد اعتماد ایشان بود، ایشان وساطت کرده بود که برای من شهریه