صفحه ۵۳۳

ج: اولا من در قم بودم و امام در تهران، آن زمان که ایشان در قم بودند امکان دسترسی به ایشان بیشتر بود اما در تهران بخصوص این اواخر که وضع جسمی ایشان هم چندان مساعد نبود فوقش چند ماه یک بار می‎توانستم خدمت ایشان برسم و همه مسائل را هم نمی شد مطرح بکنم، و اما با مسئولین خیلی صحبت می‎کردیم مثلا با آقای خامنه ای در همین ایوان نشسته بودم راجع به موضوعی گفتم من احساس خطر می‎کنم، ایشان گفتند: "من هم احساس خطر می‎کنم شما درست می‎گویید، حق با شماست ". منتها آقایان به همان گفتن خصوصی قناعت می‎کردند و دیگر خدمت امام یا به صورت علنی مشکلات را نمی گفتند؛ اما من چون مسئولیت خیلی از مسائل را به عهده خودم می‎دیدم در جاهای مختلف و به شکلهای مختلف مطرح می‎کردم بلکه اشکالات بر طرف شود. ما حکومت عدل علی (ع) را به مردم وعده داده بودیم و انتظار این بود که به حرفهایمان عمل کنیم، به همین جهت اگر من تخلفاتی از قضات و دادگاهها می‎دیدم واقعا ناراحت می‎شدم، ممکن است بعضی افراد این مسائل را چیزی نمی گرفتند و از آن می‎گذشتند ولی گاهی من شبها برای موضوعی تا صبح خوابم نمی برد، من نمی خواستم شریک در ظلم باشم و اگر می‎خواستم چیزی نگویم خودم را شریک در ظلم می‎دانستم؛ در همان زمان هم بعضی ها به من می‎گفتند: "تو قائم مقام رهبری هستی،مسئولیت که الان متوجه شما نیست چرا این قدر خودتان را ناراحت می‎کنید و... ؟" ولی من چطور می‎توانستم خودم را قانع کنم و بگویم من کاره ای نیستم ! ما به مردم وعده حکومت اسلامی داده بودیم، حالا به مردم بگویم به من کاری ندارد شما به هر کسی می‎خواهید مراجعه کنید؟! مخصوصا اینکه اسم مرا قائم مقام گذاشته بودند و با این کار انتظارات مردم و وظیفه من بیشتر شده بود؛ این گونه نبود که من فکر نکرده سخن بگویم بلکه معمولا اشکالات و پیشنهاد هایی که به نظرم می‎رسید یادداشت می‎کردم و در ملاقات با امام و مسئولین و هم چنین در سخنرانیها و ملاقاتهای عمومی از آن استفاده می‎کردم که مورد توجه قرار می‎گرفت.

(پیوستهای شماره 99 الی 110)

ناوبری کتاب