ج: اولا من در قم بودم و امام در تهران، آن زمان که ایشان در قم بودند امکان دسترسی به ایشان بیشتر بود اما در تهران بخصوص این اواخر که وضع جسمی ایشان هم چندان مساعد نبود فوقش چند ماه یک بار میتوانستم خدمت ایشان برسم و همه مسائل را هم نمی شد مطرح بکنم، و اما با مسئولین خیلی صحبت میکردیم مثلا با آقای خامنه ای در همین ایوان نشسته بودم راجع به موضوعی گفتم من احساس خطر میکنم، ایشان گفتند: "من هم احساس خطر میکنم شما درست میگویید، حق با شماست ". منتها آقایان به همان گفتن خصوصی قناعت میکردند و دیگر خدمت امام یا به صورت علنی مشکلات را نمی گفتند؛ اما من چون مسئولیت خیلی از مسائل را به عهده خودم میدیدم در جاهای مختلف و به شکلهای مختلف مطرح میکردم بلکه اشکالات بر طرف شود. ما حکومت عدل علی (ع) را به مردم وعده داده بودیم و انتظار این بود که به حرفهایمان عمل کنیم، به همین جهت اگر من تخلفاتی از قضات و دادگاهها میدیدم واقعا ناراحت میشدم، ممکن است بعضی افراد این مسائل را چیزی نمی گرفتند و از آن میگذشتند ولی گاهی من شبها برای موضوعی تا صبح خوابم نمی برد، من نمی خواستم شریک در ظلم باشم و اگر میخواستم چیزی نگویم خودم را شریک در ظلم میدانستم؛ در همان زمان هم بعضی ها به من میگفتند: "تو قائم مقام رهبری هستی،مسئولیت که الان متوجه شما نیست چرا این قدر خودتان را ناراحت میکنید و... ؟" ولی من چطور میتوانستم خودم را قانع کنم و بگویم من کاره ای نیستم ! ما به مردم وعده حکومت اسلامی داده بودیم، حالا به مردم بگویم به من کاری ندارد شما به هر کسی میخواهید مراجعه کنید؟! مخصوصا اینکه اسم مرا قائم مقام گذاشته بودند و با این کار انتظارات مردم و وظیفه من بیشتر شده بود؛ این گونه نبود که من فکر نکرده سخن بگویم بلکه معمولا اشکالات و پیشنهاد هایی که به نظرم میرسید یادداشت میکردم و در ملاقات با امام و مسئولین و هم چنین در سخنرانیها و ملاقاتهای عمومی از آن استفاده میکردم که مورد توجه قرار میگرفت.