منظور داده بودند و از بانیان اصلی این دانشگاه بودند و خودشان را مالک میدانستند خیلی اوقاتشان تلخ شده بود چون عملا اینها را هم گذاشته بودند کنار،و آقای مهدوی اختیاردار شدند،و گفته بودند برای این کار از هیات امنا امضا بگیریم،از بعضی ها امضا گرفته بودند اما آن دونفر امضا نکرده بودند، آقای مهدوی فرستاده بود پیش من که حالا جریان به این شکل شده است شما این را امضا کنید که ما اختیاردار باشیم،من گفتم یعنی چه ! این خلاف اساسنامه ای است که تنظیم شده، حالا من عنوان ندارم و به اصطلاح دارای مقام نیستم ولی این یک امر حقوقی است نه به عنوان مقام بلکه به عنوان شخص و این چه حرفی است که مطرح میشود، خلاصه واسطه چندبار رفت و آمد کرد و گفت آقای مهدوی هم به شما علاقه مند است اما باید کار دانشگاه بگردد، البته آقای مشکینی و آقای امامی کاشانی هم جزو هیات امنا بودند و در واقع ما اینها را در آنجا گذاشته بودیم؛ این رفت و آمدها در شرایطی بود که مرا تحت فشار قرار داده بودند، مقالات روزنامه ها و رنجنامه و خاطرات سیاسی و غیر اینها در بورس بود، اینها هم فشار میآوردند که بالاخره دانشگاه نباید تعطیل شود، آمدن آقایان هم به خانه من عملا غدغن شده بود، بالاخره هیات امنا یک چیزی خطاب به من نوشته بودند من هم زیر آن نوشتم: "آنچه که اکثریت هیات امنا تایید کنند مورد قبول اینجانب است "، بعد شنیدم که آقای مهدوی گفته بودند ما انتظار داشتیم ایشان ریاست عالیه را هم محول میکردند!.آقای زمردیان که واسطه قضیه بود گفته بود اینکه کاری ندارد، ما میخواهیم کارهای دانشگاه متوقف نشود، اگر یک مساله ای تصویب شد من میبرم میدهم ایشان امضا کند. در واقع من به عنوان رئیس هیات امنا امضا کردم که هر چه هیات امنا تایید کنند مورد تایید اینجانب است. بالاخره من هنوز قانونا و شرعا رئیس هیات امنای آنجا هستم و فعلا آقای مهدوی آنجا را اداره میکند، ولی عملا هیچ نحو دخالتی ندارم، و از جریانات آن هم بی اطلاعم.
و اما مدرسه حجتیه و مرکز جهانی علوم اسلامی هم تقریبا به همین شکل است که ریاست عالیه آن با من است، به آنجا خیلی امید داشتم که طلابی از خارج بیایند در اینجا تربیت شوند؛ وقتی ما میبینیم که مثلا پاپ در خصوص آفریقا یکصد و ده هزار مبلغ دارد که حقوق آنها بر عهده واتیکان است، ما هم گفتیم که یک چنین مدرسه ای داشته باشیم و مدارسی هم در خارج تاسیس کنیم، که آقای حاج شیخ حسن ابراهیمی