مدرسه فیضیه که آقا فرموده اند نمایندگان فلانی را در مدرسه دارالشفاء راه ندهید!.ایشان وقتی که به قم آمدند و در دارالشفاء وارد شدند - با اینکه اطلاعات و دادگاه ویژه ساخته ایشان دائما مزاحم شاگردان درس من بودند و از بسیاری تعهد گرفتند که در درس من شرکت نکنند و جمعی از آنان به خاطر حمایت از من محکوم و زندانی شدند- مع ذلک من احتراما و به خاطر رعایت مصالح روحانیت هیاتی را مرکب از آقایان رازینی، ایزدی، دری و احمد فرزندم به ملاقات ایشان فرستادم ولی ایشان علاوه بر اینکه کسی را به عنوان بازدید نفرستاد -طبق گفته آقایان - دستور داده بود نماینده مرا در دارالشفاء راه ندهند، و پیداست این امور عادی نیست، لابد کسانی در این میان به دنبال جدا کردن نیروها از یکدیگر و یا انتقامجوییهای عوامانه بوده اند.
و بالاخره مدرسه و لوازم آن عملا در دست آنهاست ولی شرعا مدرسه دارالشفاء مثل خانه من است و اقلا خانه هایی را که من خریدم متعلق به من میباشد، و بدون اجازه من تصرف در آنها جایز نیست، اما هیچ وقت هم برای به دست آوردن آن یقه پاره نمی کنم و به دنبالش هم راه نمی افتم، من اگر همه هستی ام را هم بگیرند به دنبالش راه نمی افتم؛نه به مال دنیا علاقه دارم و نه به مقام آن، اما تاریخ باید نوشته شود و حفظ شود.
شنیدم آقای امینی با آقای مسعودی یک بار رفته بودند نزد آقای زمردیان که برای کنگره شیخ مفید (ره) میخواسته اند از مدرسه دارالشفاء استفاده کنند، آقای زمردیان گفته بود آخر فلانی در اینجا حق دارد! آقای امینی گفته بوده خوب ما بعدا با ایشان صحبت میکنیم، ولی آقای مسعودی گفته بود: "نخیر اصلا تولیت آستانه مقدسه را رهبر به من داده است و اینجا هم جزو آستانه مقدسه است و باید زیر نظر من باشد!" در صورتی که اصل مدرسه حدود دو هزار و پانصد متر بود و آن وقت هم زیر نظر آستانه نبود و من آن را با چه مشکلاتی به حدود هفت هزار متر رساندم. البته همان طور که قبلا هم عرض کردم این قبیل امور برای من مهم نیست آنچه مهم است عدم توجه آقایان به موازین شرعی و حقوق اشخاص است، البته کنگره شیخ مفید بعدا در جای دیگر تشکیل شد؛ و بالاخره جریان کار ساختمان مدرسه دارالشفاء و قسمت تربیت مدرس را من در یادداشتی نوشتم که به نظر مرحوم امام برسانند.