سئوال کرده بود و امام در جواب مرقوم فرموده بودند:
"از این پس مدرسه دارالشفاء قم در صورت توافق شورای مدیریت حوزه علمیه قم زیر نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی اداره گردد، و در صورت توافق حق لغو با شورای مدیریت قم میباشد. ان شاء الله موفق باشید والسلام علیکم. روح الله الموسوی الخمینی 68/2/19 ".
بعد از این جریان آقای فاضل لنکرانی به نام شورای عالی مدیریت حوزه یک نامه به آقای وافی مینویسد که بر حسب واگذاری امام ایشان متصدی قسمت تربیت مدرس شود (پیوست شماره 85)، و یک نامه هم به آقای ملکا مینویسد که بر حسب واگذاری امام ایشان با آقای صباحی ساختمان و تاسیسات و لوازم دارالشفاء را تحویل بگیرند (پیوست شماره 86)، در صورتی که اولا: چنانکه قبلا گفته شد اسناد مدرسه دارالشفاء به نام من است و من شرعا از محجورین که نیستم ! و موسس تربیت مدرس نیز من بوده ام و پول بسیاری از لوازم را اعم از کتاب و ماشین و... من داده ام؛ و ثانیا از سئوال آقای دکتر احمدی و جواب امام معلوم میشود ایشان نظر به ساختمان دارالشفاء نداشته اند بلکه نظرشان به تشکیلات تربیت مدرس بوده و آن را هم به شورای عالی انقلاب فرهنگی محول کرده اند نه به شورای مدیریت حوزه، از اینجا معلوم میشود آقای فاضل نامه مرحوم امام را ندیده و تحت تاثیر جو ایجاد شده و شایعات، دو حکم مذکور را صادر کرده است. البته یک بار آقای دکتر احمدی در مقام عذرخواهی میگفت این سنگ را به دست من در چاه انداختند، بعد خلاصه با زبان بی زبانی گفت: میگویند تا فلانی اسمش هست این تشکیلات رسمی نمی شود! من هم برای مدرسه یک هیات امنا درست کردم و تولیت آن را به جناب حجه الاسلام آقای حاج شیخ صادق کاملان واگذار کردم (پیوستهای شماره 87 و 88) که فعلا هم به همین شکل نیم بند باقی مانده است، ولی عملا من هیچ کاره هستم و بدون نظر من و متولی آن هر نحو تصرفی انجام میشود؛ و آن روزی که آقای خامنه ای آمده بود قم و در دارالشفاء وارد شده بود پس از مراجعت ایشان آقای کاملان از قول آقای ملکا نقل کرد که از دفتر ایشان آقای محمدی گلپایگانی تلفن کرده است به آقای ملکا سرپرست