در شهرستانها افراد ناجور در حزب راه پیدا کردند و مسائل خط بازی در حزب شروع شد، از حزب به عنوان یک پایگاه قدرت استفاده میکردند و اغراض دیگری هم داشتند، من این اواخر از حزب زده شده بودم و ناراحت هم بودم و شاید آقای خامنه ای و آقای هاشمی هم که یک مقدار از بیت من اوقاتشان تلخ بود به خاطر این بود که بیت من از حزب ترویج نمی کرد، کم کم کار به جایی رسید که این اواخر امام هم موضعگیری کرده بودند و به آقای خامنه ای گفته بودند فتیله حزب را پایین بکشید، ائمه جمعه هم خیلی ها با حزب مخالف بودند، بعضی از شعبه های حزب خیلی بد عمل میکردند. یکی از شعبه های حزب که خیلی خطی و بد عمل میکرد حزب اصفهان بود که منجر به درگیری و اختلاف شدید با روحانیون مبارز اصفهان و آیت الله طاهری شده بود و موضوع اختلاف به اطلاع امام رسیده بود و ایشان خیلی ناراحت شده بودند و از من خواستند اقدامی بکنم. من هم جلسه ای در تهران در منزل آقای ربانی املشی با حضور آقایان طاهری اصفهانی، ناطق نوری، طاهری خرم آبادی، شیخ عباسعلی روحانی، شیخ عبدالله نوری، پرورش و حاج احمد آقا تشکیل دادم و با طرفین صحبت کردم و به آنها تذکراتی دادم و بعدا نامه هایی به آقای طاهری و آقای پرورش نوشتم و گزارش کار را به اطلاع امام هم رساندم.
س: در زمان دولت موقت گو یا انتظار آقای شریعتمداری این بود که امام جمعه تبریز و استاندار آذربایجان شرقی با نظر ایشان تعیین بشود و شنیده شد که آقای بازرگان در زمان نخست وزیری این مساله را برای اینکه شما به امام برسانید با شما مطرح کرده و حضرتعالی برخورد تند نشان دادید، این قضیه از چه قرار بوده است ؟
ج: اینکه مرحوم آقای شریعتمداری نظرش این بوده است نمی دانم، ولی یادم هست که در شورای انقلاب یک شب صحبت از آذربایجان شد گو یا آنجا سرو صدایی شده بود، مرحوم آقای مهندس بازرگان گفتند: "بالاخره آذربایجان استان آقای شریعتمداری است، استاندار و کارهای دیگر آن استان باید زیر نظر آقای شریعتمداری باشد، بالاخره ایشان این حق را دارد که بگوییم راجع به آذربایجان نظر بدهند". من گفتم: "این چه حرفی است که شما میزنید، مگر ما میخواهیم کشور را