صفحه ۴۴۹

است ؟! من یک بار به آنها گفتم آخر این چه حزبی است ! افراد یک تشکیلات باید مرتب و منضبط و تشکیلاتی باشند، این جور ثبت احوالی که شما دارید اسم افراد را می‎نویسید این فایده ای ندارد؛ بالاخره آقایان به همین مساله خوشحال بودند که مردم دارند در حزب اسم می‎نویسند. بعدا من در تهران که بودم -در مجلس خبرگان - آقای بنی صدر می‎گفت بیا تا ما هم یک حزب تشکیل بدهیم و روی این جهت خیلی مصر بود، من گفتم من اهل حزب و این مسائل نیستم من همان کارهای طلبگی خودم را می‎کنم این کارها از من نمی آید، اصلا روحیه من روحیه این جوری نبود، او می‎خواست در مقابل مرحوم آقای بهشتی و آقای باهنر و آقای خامنه ای و آقای هاشمی که حزب داشتند با همراهی من یک قدرتی درست کند، من گفتم این کارها از من نمی آید و اهل این مسائل نیستم.

حزب جمهوری اسلامی و اختلافات در برخی از شهرستانها

س: آیا حضرتعالی در تاسیس و یا تقویت حزب جمهوری اسلامی نقش داشتید، و آیا به هنگام تاسیس حزب موسسین آن که نوعا یا با شما رفیق بودند یا از شاگردان شما محسوب می‎شدند با شما مشورت نکردند؟ چنانکه شنیده شده در اثر عملکرد حزب در برخی از شهرستانها تنشهایی در ارتباط با حزب ایجاد گردید، در این زمینه اگر مطلبی به نظرتان می‎رسد بفرمایید.

ج: من در تاسیس حزب نقشی نداشتم، رفقایی که در تهران بودند بیشتر پایه گذار حزب بودند، من در قم مشغول طلبگی بودم، نظر امام هم در ابتدا همین بود که پس از پیروزی انقلاب ما طلبه ها به طلبگی خودمان بپردازیم و کارها را به دست افراد صالح بسپاریم، البته بعدا نظر ایشان عوض شد، من در آن وقت بیشتر نظرم این بود و در این وادیها نبودم،بعد که حزب در قم تاسیس شد افراد با من مشورت می‎کردند که در آن شرکت کنند یا نه، من مخالفتی نداشتم و می‎گفتم اشکالی ندارد، حتی پسر خودم احمد آقا که مطیع من هم بود در حزب فعالیت می‎کرد -هم خودش و هم خانمش - و حتی مشوق افراد هم بودم، بعد دیدیم بخصوص پس از شهادت آقای بهشتی و بیشتر

ناوبری کتاب