خیلی انقلابی فکر میکرد خیلی نظمها را به هم میزد تا اندازه ای هم حق با مرحوم محمد بود اما به نظر ما این جور که ایشان میخواست پیش برود عملی نبود، همه علیه ایشان موضع میگرفتند. مرحوم آقای ربانی املشی به همراه مرحوم آقای قدوسی -که آن وقت دادستان انقلاب بود- در مجلس خبرگان آمدند پیش من و از کارهای محمد اظهار ناراحتی میکردند. البته محمد واقعا داشت اعصابش را از دست میداد چون میدید که بخصوص دولت موقت در آن جهتی که آرمانهای انقلاب را عملی کند نیست و این روی اعصاب او خیلی اثر گذاشته بود، الان هم ما میبینیم که خیلی از خواسته هایی که داشته ایم عملی نشده است اما ما یا ظرفیتمان زیادتر است یا بی تفاوت شده ایم، بالاخره تحمل میکنیم، اما محمد طاقت این مسائل را نداشت چون میدید که خواسته ها و توقعاتی را که از انقلاب داشته است عملی نشده و این مسائل او را ناراحت میکرد، و آنچه که من نوشتم همین بود که ایشان اعصابش ناراحت است، من یک چیز بینا بین نوشتم،یک عده از جوانهای انقلابی هم به دنبال محمد بودند، من میخواستم بگویم محمد درست میگوید اما تند میگوید چون بر اعصابش مسلط نیست، حرف حقش را به تندی میزند و این باعث رنجش برخی افراد از ایشان میشود، واقع قضیه هم همین است که انسان وقتی اهداف انقلابی هم داشته باشد باید با یک شیوه مناسب حرفش را بزند چون همه یک جور فکر نمی کنند، محمد یک جوری شده بود که واقعا نمی توانست خودش را کنترل کند، من میخواستم به یک شکلی قضیه را ختم کنم که فشار هم روی او نیاورند تا بر اعصاب خود مسلط شود؛ البته بعد مرحوم محمد خودش تعدیل شد، در حزب جمهوری هم شرکت کرد و با مرحوم آقای بهشتی هم در یک جا شهید شدند. در اوایل تاسیس حزب خود محمد هم شرکت داشت، در آن اوایل من یادم هست که حزب آن قدر همگانی شده بود که آمدند به من گفتند آقای حاج شیخ علی پناه آیت الله آقای شیخ علی پناه اشتهاردی در حوزه به تقدس مشهور بودند و به شدت از ورود در مسائل سیاسی پرهیز داشتند. آمده و در حزب اسم نوشته است، من گفتم این آقای حاج شیخ علی پناه که از آب شب مانده اجتناب میکرد الان آمده است در حزب اسم نوشته است این خیلی مهم