صفحه ۴۴۸

خیلی انقلابی فکر می‎کرد خیلی نظمها را به هم می‎زد تا اندازه ای هم حق با مرحوم محمد بود اما به نظر ما این جور که ایشان می‎خواست پیش برود عملی نبود، همه علیه ایشان موضع می‎گرفتند. مرحوم آقای ربانی املشی به همراه مرحوم آقای قدوسی -که آن وقت دادستان انقلاب بود- در مجلس خبرگان آمدند پیش من و از کارهای محمد اظهار ناراحتی می‎کردند. البته محمد واقعا داشت اعصابش را از دست می‎داد چون می‎دید که بخصوص دولت موقت در آن جهتی که آرمانهای انقلاب را عملی کند نیست و این روی اعصاب او خیلی اثر گذاشته بود، الان هم ما می‎بینیم که خیلی از خواسته هایی که داشته ایم عملی نشده است اما ما یا ظرفیتمان زیادتر است یا بی تفاوت شده ایم، بالاخره تحمل می‎کنیم، اما محمد طاقت این مسائل را نداشت چون می‎دید که خواسته ها و توقعاتی را که از انقلاب داشته است عملی نشده و این مسائل او را ناراحت می‎کرد، و آنچه که من نوشتم همین بود که ایشان اعصابش ناراحت است، من یک چیز بینا بین نوشتم،یک عده از جوانهای انقلابی هم به دنبال محمد بودند، من می‎خواستم بگویم محمد درست می‎گوید اما تند می‎گوید چون بر اعصابش مسلط نیست، حرف حقش را به تندی می‎زند و این باعث رنجش برخی افراد از ایشان می‎شود، واقع قضیه هم همین است که انسان وقتی اهداف انقلابی هم داشته باشد باید با یک شیوه مناسب حرفش را بزند چون همه یک جور فکر نمی کنند، محمد یک جوری شده بود که واقعا نمی توانست خودش را کنترل کند، من می‎خواستم به یک شکلی قضیه را ختم کنم که فشار هم روی او نیاورند تا بر اعصاب خود مسلط شود؛ البته بعد مرحوم محمد خودش تعدیل شد، در حزب جمهوری هم شرکت کرد و با مرحوم آقای بهشتی هم در یک جا شهید شدند. در اوایل تاسیس حزب خود محمد هم شرکت داشت، در آن اوایل من یادم هست که حزب آن قدر همگانی شده بود که آمدند به من گفتند آقای حاج شیخ علی پناه آیت الله آقای شیخ علی پناه اشتهاردی در حوزه به تقدس مشهور بودند و به شدت از ورود در مسائل سیاسی پرهیز داشتند. آمده و در حزب اسم نوشته است، من گفتم این آقای حاج شیخ علی پناه که از آب شب مانده اجتناب می‎کرد الان آمده است در حزب اسم نوشته است این خیلی مهم

ناوبری کتاب