به ملت داده بود عمل نماید. بالاخره با سلام و صلوات ما را بردند مسجد در آنجا صحبت مفصلی کردم، ایشان میگفت: "اینجا اهل حق اهل حق دسته ای از صوفیان غرب ایران هستند که عقاید ویژه ای دارند. هم دارد شما یک چیزی که به آنها برخورد کند نگویید"، آنها هم یکی یکی میآمدند دست میدادند و احترام میکردند، بعد ما را با چندین دستگاه ماشین بدرقه کردند تا شهر بعد.
در بین راه من نمی دانم مردم از کجا در جریان قرار میگرفتند از هر شهر و روستایی که میگذشتیم جمعیت بسیار زیادی از ما استقبال میکردند، در سرپل ذهاب مردم بسیار اصرار کردند که آنجا توقف کنیم و برای آنها صحبت کنیم ولی ما چون عجله داشتیم عذر خواستیم و حرکت کردیم به طرف کرمانشاه، در بین راه مرتب من و محمد به وسیله بلندگو از ابراز احساسات مردم تشکر میکردیم. در کرمانشاه همه علما آمده بودند برف هم میآمد، در مسجد برای مردم سخنرانی کردم و نماز مغرب و عشا را در همان جا خواندیم بعد حرکت کردیم به طرف همدان، در همدان مردم و مرحوم شهید آیت الله مدنی که آن وقت آقای مطلق همدان بود به استقبال آمده بودند،آیت الله شهید سید اسدالله مدنی از جمله شهدای محراب هستند که در 20 شهریور 1360 در محراب نماز جمعه تبریز توسط منافقین به شهادت رسیدند. خیلی اصرار کردند که پیاده شویم ولی ما به خاطر ماموریتی که داشتیم توقف نکردیم تا رسیدیم به ساوه، تقریبا شهر ساوه در دست مردم بود و بچه های حزب الله در خیابانها نگهبانی میدادند، چند ساعتی آنجا ماندیم و استراحت مختصری کردیم و باز راه افتادیم برای قم.
گفتگو با دکتر سنجابی برای تصدی وزارت خارجه
بالاخره من خودم را با عجله به تهران رساندم و با آقای دکتر سنجابی صحبت کردم و با اصرار ایشان قبول کرد که پست وزارت خارجه آقای مهندس بازرگان را بپذیرد؛ حالا چه نکته ای در کار بوده که آقای سنجابی در ابتدا نمی خواست بپذیرد من نمی دانم، شاید میدانسته که دوامی ندارد یا اختلاف سلیقه در کار بوده است.